خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

"ایسم " ها, امروز بت بشر مدرن شده اند . ایسم هایی که روز به روز بر جهل آدمی افزوده و به تاریکی هدایتشان کرده است . در این بیداد آباد و تاریکستان ؛ با کمال افتخار یک " ایسم " جدید در مکتب نور و روشنایی به جهان بشر تشنه هدایت ؛ معرفی میکنم . این " ایسم " مکتب مولا یم خامنه ای است. آری من " خامنیسمم " پیرور مکتب خامنه ای .

۱۱ مطلب با موضوع «حائری شیرازی» ثبت شده است





خواستم مطلبی تحلیلی پیرامون افاضات جناب حائری بنویسم پشیمان شدم. فقط امیدوارم مریدان چشم و گوش بسته ایت الله همچنان از درجه عماریت ایشان و اینکه او در زمان فتنه چه کرده و چه حماسه ها خلق نموده دم نزنند.
البته این دسته می توانند این حرف را هم مثل خیلی حرف های و اعمال دیگر ایت الله به خاطر عرفان و نور و ملکوت و تهذیب نفس و  ... ببخشند که طبیعی است.

ایشان روزی با خاتمی بودند  بعد در دوره بعد  به قالیباف پیوستند، بعد احمدی نژادی ضد فتنه گشتند به حدی که در شبکه خبر گفتند باید این جماعت(جنبش سبزی هارا) را قتل عام کرد و این اواخر نامه در حمایت همان هاشمی ای می زنند که روزگاری علیهش خطابه ها می کردند و بعدش هم دغدغه اتحاد اصلاح طلبان و اصولگرایانشان گل انداخته و حالا هم که رسما از جریان فتنه دفاع می کنند و می فرمایند ایشان مثال پلنگانی هستند که حذف شده اند و نظام از این اتفاق ضربه خواهد خورد.
کسی نیست که بگوید خود شما یکی از همان عواملی بودید که این جماعت را حذف کردید و بر این کار تشویق می کردید.
نکته جالب دیگر این موضع گیری این است که سایت های استانی حامی ایشان مثل حافظ نیوز(که سرفه های ایت الله را هم ثبت می کند) هنوز از درج این خبر خود داری کرده است.
فعلا هر طرف که باد بیاید کاه هم می گردد ...!
حق





۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۰۴
سلمان کدیور


 

گاهی سردرگم می شوم. گیج می زنم. گاهی حرف دهن کاخ سفید از گلوی داخلی ها شنیده می شود. اخرش نگرفتم کی به کجا وصل است و کی به کجا می رود.

این یکی دو روز مهمترین بحث کشور پیرامون تایید صلاحیت شده های ریاست جمهوری است و از آن مهمتر پیرامون رد صلاحیت شده ها.

می شود گفت که خیلی ها با رد صلاحیت شدن هاشمی شوکه شدند. هم داخلی ها و هم خارجی ها. از فارس گرفته تا بی بی سی. و بعد آن هاشمی شد مظلومترین چهره کشور!!! کسی که نظام در حق او جفا کرده و به حاشیه رفته.

از آن طرف آبی ها که توقعی نیست. آنها از سال 88 رسما از هاشمی و مواضعش حمایت کرده اند. از همان روزی که برای اولین بار «تشکیک در انتخابات» را پیش از انتخابات در خطبه های نماز جمعه طرح کرد و زمانی که  آن نامه بدون سلام و والسلامش را نگاشت و از آتشفشان های در سینه ای خبر داد که  در خیابان ها نمود پیدا کرد. از زمانی که تمام قد از آشوب ها حمایت می کرد و با همه وجودش تریبون جنبش سبز شد و فرزندانش را هم  به یاری گرفت؛ تا مهدی اش اسپانسر مالی آشوب ها شود و فائزه اش آتش بیار معرکه ...!

شخصصی که وزیر اطلاعات کشور به عنوان عالی ترین مسئول امنیتی کشور پیرامونش می گوید:

«کسی که خودش را پیشگوی فتنه 88 بیان می‌کند ما اطلاع دقیق داریم که خودش ایجاد فتنه کرده است، مگر ما فراموش کردیم که وقتی مقام معظم رهبری در نماز جمعه آن مسائل را مطرح کردند، آن فرد با نامه بدون سلام به مقام معظم رهبری،آن جملات را بیان کرد.»

اما ناگهان صدای برخی که آن زمان ها علیه هاشمی بودند این روزها برای حمایت از هاشمی بلند می شود. همان کسانی که از قِبَل ضدیت با نگاه هاشمی در جامعه مطرح شدند و عمار گشتند.


نامه های خانم مصطفوی و آیت الله حائری به مقام معظم رهبری، از همه بیشتر خبر ساز شد. حرف مشترک آنها این است که شورای نگهبان باید صلاحیت هاشمی را تایید می کرد چرا که او یکی از رئوس نظام است و آمار مشارکت را بالا می برد.


ایشان به این نکته واقف نیستند که وظیفه شورای نگهبان این نیست که طوری تصمیم بگیرد که مشارکت بالا رود یا پایین. این نگاه سیاسی به انتخابات است که خلاف قانون اساسی است. وظیفه شورای نگهبان این است که ببیند چه کسی صلاحیت مدیریت اجرایی را  دارد. چه کسی می تواند مسئولیت را قبول کند، به آرائ ملّت خیانت نکند.

آیت الله حائری که زمانی می گفتند به خاطر رهبری به هاشمی هجوم نمی برند(در زمان فتنه) حالا نامه می زنند و منطق بالا را به کار می برند و از هاشمی حمایت می کنند و از رهبری می خواهند تجدید نظر کنند در نظر شورای نگهبان.

ایشان در نامه شان می فرمایند:« همین‌طور حذف یک فرد برجسته از صحنه انتخابات در شرایط کنونی با هدف ایجاد حماسه سیاسی ناسازگار است، حتی اگر توجیهاتِ حذف، منطقی باشد»

در قبال منطق این جمله دهان حیرت باز می کنم. هاشمی ای که در نگاه جناب حائری روزی نماد فتنه بود؛  حالا یک فرد برجسته است ... از آن مهمتر ایشان می فرمایند اگر رد صلاحیت هاشمی منطقی هم باشد، باز هم باید تایید صلاحیت می شدند. چرا؟ چون حماسه سیاسی تحقق یابد. من می پرسم که به چه قیمتی تحقق یابد؟ اصلا منطق شما چیست که کلام و استدلال منطقی شورای نگهبان را هم بر نمی تابد؟

حماسه سیاسی واقع شود به این قیمت که دوباره حاکمیت اشرافیت و اهالی فتنه تثبیت شود؟ دوباره امثال مهدی هاشمی و فائزه( که مرا یاد برخی از فرزندان جناب آیت الله می اندازند) بر انقلاب افسار بزنند؟ اگر آقای میرحسین یا بنی صدر هم کاندید بودند، چون این دونفر تعدادی آراء را افزایش می دهند باید تایید صلاحیت شوند؟  این چه منطقی است؟ کاش می دانستند که این نوع نگاه چه لطماتی برای اسلام در بر خواهد داشت.

ایشان در پایان نامه خود، از مقام معظم رهبری خواسته اند که به شورای نگهبان بفرماید "فعسی أن تکرهوا شیئاً و یجعل‌الله فیه خیراً کثیراً"؛‌ ای بسا که شما از امری خوشتان نمی‌آید و خداوند در همان کار خیر کثیر قرار دهد.

اشتباه منطق جناب حائری این است که طوری وانمود میکنند که انگار شورای نگهبان برای احراز صلاحیت کسی به خوش آمد یا بد آمد خودش رجوع می کند، نه به مصالح نظام. شواری نگهبان خوشش بیاید یا کراهت داشته باشد اصل است نه  کارنامه نامزدها؛ اینکه استبداد است. اگر آیت الله نمی دانند، خدمتشان عرض می کنم که عین همین حرف را کاخ سفید هم می زند. آنها هم می گویند اعضای شورای نگهبان به سلیقه خودشان نامزدها را رد و تایید میکنند.

من از ایشان با کمال احترام می پرسم کجای قانون کراهت یا خوش آمد شورای نگهبان قید شده که ایشان به آیات قرآن مستندش می کنند؟ با این هجمه ای که این روزها به شورای نگهبان است، چرا اینطور استدلال می کنید؟

اگر منطق این است، من هم به جناب حائری می گویم «"فعسی أن تکرهوا شیئاً و یجعل‌الله فیه خیراً کثیراً"» ... شما که کراهت دارید به  رد صلاحیت هاشمی، شاید دراین کراهت خیر شما باشد!

نکته دیگر اینکه الان که اینقدر شورای نگهبان تحت فشار است، دهان شرق و غرب به روی ما باز است، چرا نامه به رهبری را منتشر می کنید؟ اگر حرفی یا صحبتی با رهبری دارید به صورت خصوصی یا نامه محرمانه بفرمایید. مشکل نامه  محرمانه چیست؟ چرا توپ را در زمین رهبری می اندازید در این شرایط؟  چرا می خواهید رهبری را تحت فشار قرار دهید؟ شما می دانید حکم حکومتی به نفع هاشمی یا مشایی یعنی چه؟ کسانی که عمده مشکلات کشور در سالهای اخیر زیر سر اینها بوده است.


بازوی دیگر فشار به رهبری تیم احمدی نژاد است. او که همچون ندیمگان سلطنتی در پی عروس کشان مشایی است، این روزها خودش را به هر آب و آتشی می زند تا به نتیجه برسد. این اقدام احمدی نژاد مخالف با قانون اساسی و همچنین قسم ریاست جمهوری است. اینکه رئیس جمهور اینطور تمام قد و واضح و در ملاء عام از کاندیدی حمایت کند، خودش به تنهایی برای رد صلاحیت مشایی کافی است.


این کار احمدی نژاد نوعی انتحار نرم است. او می داند که اگر دولت آینده را نداشته باشد، سرنوشت ناخوشایندی در انتظارش هست!، بنابراین او به مسئله قدرت یافتن مشایی، به مثابه بودن و نبودن خودش نگاه می کند، نه به مثابه یک کاندید ریاست جمهوری.

احمدی نژاد هم بجای شورای نگهبان رهبری را مقصد خویش قرار داده و طوری وانمود میکند که انگار همه چیز در ید رهبری است و ایشانند که باید حکم نهایی را بدهد.

احمدی نژاد با جمله« معتقدم در کشوری که ولایت فقیه دارد، حق مظلوم آن هم در این سطح پایمال نخواهد شد و با وجود مقام معظم رهبری مشکلی پیش نخواهد آمد. .. بنده مشایی را به عنوان فردی مومن، صالح و مفید برای کشور می‌دانم و با شناخت ویژگی‌ها و توانمندی هایشان، ایشان را معرفی کردم اما مظلوم واقع  شد ... این موضوع را از طریق مقام معظم رهبری تا لحظه آخر تعقیب خواهم کرد و امیدوارم مشکل حل شود و البته مشکلی نخواهد بود»   قصد تایید رهبری را نداشته است بلکه مفهوم ضمنی این عبارت این است که اگر مشایی رد صلاحیت نهایی شود، ولایت فقیه مرتکب ظلم شده است،  چرا که احمدی نژاد به خوبی می داند که نظام هیچگاه در برابر فردی چون مشایی با آن همه انحراف و مسئله، کوتاه نخواهد آمد.


رأی شورای نگهبان در هر حال باید مورد احترام باشد. افرادی که اعتراض دارند راه قانون باز است، امّا اینکه با تحت فشار نهادن رهبری در اذهان عمومی بخواهید این بار را به منزل برانند، اشتباه محض است.

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۳۶
سلمان کدیور

چه ابلهانه است که برخی فکر می کنند جریانات اجتماعی در کوران حوادث روزگار هضم  و با جنبش ها انقلابی نابود می شوند. تاریخ نشان می دهد جریان‌های اجتماعی نمی‌میرند بلکه به گونه ای جدید و به هیئتی متفاوت چون روحی در کالبدهای گوناگون به حیات ادامه می‌دهند و زیرک آن است که این روح را بشناسد ولو در کالبدهای مختلف الشکل با شعارهای جدید و تریبونی بکر.

زمانی اگرمی خواستی علیه شاه قیام کنی ریش و تسبیح می جنباند و می گفتند مبارزه با شاه حرام است چون شاه شیعه است، چون شاه به سلسله مراتب! حکومت به خدا می رسد و او سایه خدا بر زمین است و قیام علیه او کفر است. دائم بالای منابر و کنج حجره ها و تریبون دانشگاه ها می گفتند:

وزوز پشه را چه به فانتوم! یک خودکاری در دستش گرفته و یک اعلامیه ای نوشته می خواهد آمریکا را شکست دهد!
-قبل از ظهور امام زمان همه ی قیام ها شکست می خورد و آن رهبری که خون مسلمین را هدر کرده است در آتش خواهد بود.
-امام سیزدهم در پاریس نشسته و شیعیان امام زمان را جلوی گلوله می فرستد!
-ایرانی ها دیوانه شده اند و این که بعضی‌شان شهید شده اند، این از خریتشان بوده است. آدم که نمی رود توی خیابان مقابل مسلسل بایستد!

حالا همین جریانات خودش را بعد از انقلاب احیا کرده، با اسم دیگر و شعار دیگر. این بار با شعار ولایت مداری و پیروی از ولایت فقیه.

- آقا مملکت رهبر دارد خودش همه چیز را می داند، اگر فلان نماینده اش کار خلاف کرده خودش گوشش را جر می دهد، چرا از او مطالبه می کنید؟ چرا علیه اش بیانیه می نویسید و از او می پرسی چرا خلاف می کنی؟

- تو میدانی فلانی کیست؟ نماینده ولی فقیه. اگر به او جسارتی بکنی، به رهبری جسارت کرده ای و اگر به رهبری جسارتی بکنی ضد ولایت فقیه هستی و اگر ضد ولایت فقیه باشی ضد امام زمانی و اگر این باشد کافری!

- آقا بسیج را چه به مطالبه از نظام؟ بسیج جزء نظام است خودش. خودش زیر مجموعه است. بسیج باید برود قطره چکانی کند، بیابان زدایی کند، خانه سازی کند. او باید مخلص خدا بشود به هر نحو.  کی گفته بسیج باید از مسئول مشکوک به فساد بپرسد از کجا آورده ای؟ کی گفته بسیج باید به فکر حکومت جهانی اسلام باشد؟ بسیجی خوب مثل برّه است، هر چی به خوردش بدهی می خورد حرف نمی زند، داد نمی زند، فقط می گوید چشم، چون به سلسله مراتب معتقد است، همان سلسله مراتب بجایش هم فکر می کند، هم تحلیل می کند، هم طرح می دهد، بسیجی خوب فقط باید اجرا کند. داد زدن کار ضد نظام هاست ، اعتراض کار شب نامه نویس هاست!

- ما را چه به سیاست! با کارهای کوچک و غافلانه ی ما که عدالت برقرار نمی شود. الهم عجل لولیک الفرج!

چرا انتقاد و مطالبه؟ مسئولین که بحمدالله مسلمان اند و مؤمن و کاردان! خداوند بر توفیقاتشان بیافزاید! نظام به حمدالله رهبر دارد و خودشان آگاه و شجاع و خبیرند!
-ماه محرم است! باید علم عزای ارباب را افراشته نگاه داشت. چه کارمان به مطالبه‌ی عدالت از مسئولین و حمایت از غزه؟ یا اباعبدالله! انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم!

دیگری دهان گشادش را باز می کند و می گوید: من با رهبری هر روز چای قند پهلو می خورم، ایشان به من فرمودند فلان ... گفتند خلاف است ... گفتند صحیح است .... گفتند هم صحیح است هم غلط است .... دیگری جوابش می دهد که نه! من دیروز که با رهبری نشسته بودیم خلاف حرف تو را به من زد! ایشان گفتند فلان .... دیگری می گوید که رهبری به من گفته هر دوتان دهانتان را ببندید، حقیقت را از من بپرسید که به اتفاق آقا نماز شب می خواندیم !

فلانی انقدر گستاخ و بی چشم روست که روبروی چشم این ملت مصاحبه می کند و به جرم خاندانش اعتراف می کند، در آن از رهبر نظام مایه می گذارد تا مشکلات خانوادگی اش را حل کند. یهو قیّمش در می آید و می گوید جوانی کرده طفلک! اشتباه کرده پسر! حرفاش همه الکی بود و ملت و مردم همه سر کار و شان رهبر این مملکت بازیچه این آقا زاده. بعد می پرسی پدش با او چه رفتاری کرد؟ می گوید باباش سر این کارش باهاش قهر کرد! کلیم دعواش کرد!

وقتی یک آقازاده ای که تمام وجودش مفت هم نمی ارزد و دایره حاکمیتش همین شیراز هزار فامیل بوده است ، هزینه جوانی کردنش این طور برای نظام گران تمام می شود، باید حق داد به خانم زاده جناب تشخیص که علیه نظام دست به براندازی می زند، بعد پدر محترمش در می آید و می گوید دخترکم فقط داشته توی میدون ولی عصر ساندویچ می خورده!. آیا نباید از آن آقا پرسید چرا دهان فرزندت را نشکستی، اگر راست می گویید؟ شما چه نسبتی با اسلام دارید اگر اهل حقید؟

چرا باید کار به جایی بکشد که هر بی سروپایی در این نظام جرأت کند برای به کرسی نشاندن حرف و منطقش از رهبر این نظام (که جان و مال و خانواده ام فدایش باد) مایه بگذارد؟  خودش را نمایند و قاصد و پیک و یار غار و رفیق خلوت و  ... بخواند و تحت این لوا به فساد مشغول شود؟

رهبری مسئول بیش از صد ارگان را مستقیم مشخص می کنند، چه کسی گفته که اعمال اینها، رفتار اینها، حرف های اینها همه و همه عین انچه است که ولی فقیه از او می خواهد؟  که گفته اینها دارای مقام ولایت در همان سطح رهبری هستند که هر کس بر آنان نگاه چپی کند فوری او را به سوی خارج از نظام هل می دهند؟ همین فکر را ترویج دادند که این جماعت تا خطایی می کنند، تا آقازاده هایشان مال مردم خوری می کنند، عوام هم با منطق سلسله مراتب(ی که خودشان نشر دادند بین انها)  ربطش می دهند به رهبر این نظام!. اگر آن سلسله مراتب شما درست است پس این سلسله مراتب عوامانه جاهلانه  که فساد را هم به رهبر تسری می دهد صحیح است!

چه کسی یک جمله از آقا ( روحی له الفدا) و امام (ره) می تواند بیاورد که بگوید نمایندگان من همان مقام و حجیت ولی فقیه را دارند؟ مگر حاکم اهواز و بصره که رشوه گرفتند و فساد کردند ولایت و حجیت علی(ع) را داشتند؟

آنوقت ها می گفتند شاه سایه خداست، کسی حق اعتراض به او را ندارد حالا می گویند فلانی سایه فلانی است هیچکس حق اعتراض به او را ندارد. ( لطفا نگویید فلانی رهبر را با شاه قیاس کرد). این همان جریان منحرف قبل از انقلاب است که اینچنین خودش را در ساختار جدید وفق داده!. وقتی  انحراف این ها مشخص می شود که می بینیم نتیجه آن حرف و این حرف فقط یکی است و آن به فعلیت نرسیدن آرمان های بلند  اسلام است.

می گویند به مسئولین اعتراض نکنید چون مردم به نظام بدبین می شوند. دیگر نمی گویند این اعمال زشت آنهاست که مردم را به نظام بدبین کرده و اتفاقا این مطالبه گری به مردم می گوید که نسل انقلابیون را هنوز ملخ نخورده و هنوز کسانی هستند که اسلام ناب را بخواهند و این آنها را امیدوار می کند.

اگر برای کسی قداست و حرمتی است نه از این باب است که نماینده رهبری است، خیر. نماینده ولی فقیه در هر جایی و هر منسبی هیچ شرافتی بر یک روستایی ساده ندارد. او محترم است چون دین خدا او را محترم کرده تا در لوای آن بتواند احکام خدا را در زمین نشر دهد. هر کس در هر مقام و منسبی که هست، حتی اگر نماینده معصوم هم باشد و نخواهد احکام خدا را جاری و ساری کند یا در این راه کوتاهی و غفلت کند، هیچ قداست و حرمتی ندارد، باید او را سوار الاغ کرد و در شهر گرداند چرا که او به خودی خود هیچ احترامی ندارد:

شما گروهی که به آدمهای خوب مشهورید و عالمان دین خوانده می شوید، به خاطر خداست که در نزد مردم هیبت دارید و هم بزرگان و هم ضعفا از شما حساب می برند. به نام دین از شما حساب می برند و و احترام می­گذارند و شما را بر خودشان ترجیح می دهند. در حالی که هیچ فضیلتی بر آنها ندارید. ( خطبه منای ابا عبدالله در جمع خواص)

قرآن در کتابش به رسولش اولتیماتوم می دهد که اگر در اجرای رسالتش کوتاهی کند و هوای نفس را دخیل کارش کند، قطعا شاهرگش را قطع خواهد کرد. خداوند با پیامبرش( که اشرف مخلوقات و عصاره عالم وجود است) هم تعارف نمی کند، حالا برخی می گویند اگر ظلم را جور را فساد و تبعیض را با چشم خودتان در جامعه دیدید حرف نزنید چون که فلانی فلان جایگاه را دارد. اسم خودشان را هم می گذارند فدائیان و گوش به فرمانان ولایت. و عدالتخواهان را نئومنافق و تفاله باند هاشمی و جریان منحرف و ... معرفی و انحراف را به اسم " ولایت " جعل می کنند.

«ولایتى» هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریخته ‏اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‏ اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مى‏خورند!»
پیام منشور روحانیت امام خمینی

این جمهوری اسلامی هم آمده تا دین خدا را و احکامش را جاری و ساری کند، آمده تا در کالبدش روح انقلاب اسلامی شریان یاید، نه جمهوری وارنه، نه جمهوری آقازاده ها و گردن کلف ها، نه جمهوری اسلامی حضرت‌ایت الله فلان و جناب بهمان، نه جمهوری اسلامی علمای ربانی عارفان صمدانی.

  هر جمهوری اسلامی ای که دیگران برای منافع خودشان تعریف کنند تا از آن کیسه ای برای خودشان و حزبشان بسازند، در در سایه ان ظلم و فساد کنند و احزابشان را تامین کنند، جمهوری اسلامی ای که نخواهد روح انقلاب خمینی را تحمل کند، ما آن جمهوری اسلامی را برانداز می کنیم، به هر شخصی که وصل باشد مهم نیست، به هر آیت الله و هر دانشگاهی ای که وصل باشد مهم نیست. هر جمهوری اسلامی ای جز جمهوری اسلامی خمینی، شعبه ای از حزب جمهوری خواه آمریکاست.

آری ما بر اندازیم و همه چیز و همه کس را که بخواهد جز روح روح الله  را در کالبد جمهوری اسلامی کند را به زیر می کشیم. روح الهی که فرمود"

اگر من یک خلافی کردم همه‏تان هجوم آورید که چرا این کار را می‏کنی؟ من سر جایم می‏نشینم. همه‏‌تان مسئولید، همه‏‌مان مسئولیم. امروز مسئولیت، بزرگ است برای ما، ما نصف راه هستیم و من خوف این را دارم که قضیۀ ما قضیۀ هیتلر بشود.»

- «برخلاف اسلام که باشد، هر فردی می‏‌خواهد باشد، یک روحانی عالی‌مقام باشد، یک آدمی باشد که مثلاً رأس باشد، یک سرکرده باشد، وقتی دیدند برخلاف مسیر دارد عمل می‏‌کند، هر یک از افراد موظفند که به او بگویند که این خلاف است، جلویش رابگیریم. همۀ ما الآن موظفیم به اینکه اعمالی که خودمان می‏‌کنیم یک اعمالی نباشد که چهرۀ انقلاب ما را مُشوَّه کند»

بگذارید ما را شکنجه کنند، به دارمان بیاویزند و تکه پاره های ما را خوراک جانوران صحرا کنند به والله قسم که یک قدم عقب نمی نشینیم و حرفمان را پس نمی گیریم. مگر نه اینکه خیلی ها در این شهر به ما گفتند برانداز، آری ما همه بر اندازیم. ما به این مسلک اعتراف می کنیم . ما فرزندان انقلاب اسلامی هستیم و جمهوری اسلامی برای ما شانش خدمت به انقلاب اسلامی ناب است و اگر جز این باشد ما آن را برانداز می کنیم. ما مخالف هر نوع اسلامی هستیم که با اسلام روح الهی خمینی در تضاد باشد، و قطعا علیه آن اسلام جهاد خواهیم کرد با جان و مال و آبرو.

ما نمی گذاریم آن فاجعه ای را که در حق انقلاب اسلامی پیغمبر(ص) انجام دادند با انقلاب اسلامی خمینی کبیر انجام دهند. انقدر صحابه را مقدس کردند و شانشان را بالا بردند و دور از دسترس نقد و مطالبه نهادند و گفتند که این آقا نماینده و رفیق  ویار غار پیامبر(ص) بود، که علی(ع) را خانه نشین کردند و کسی به آنها اعتراض نکرد. و  هر کاری که ولو زشت مرتکب می شدند به اسم دین خدا سند می خورد و جزء سنت ان عصر تبدیل می شد طوری که دین خدا به پوستین وارانه ای تبدیل شد، دینی که حسین (ع) باید در کربلا با خون خودش طاهرش کند! 

و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید... لیعلم من ینصر الله و رسوله
پیامبران و کتب آسمانی همه آمده اند برای برابری، برابری ای که مردم باید برای آن قیام کنند، برابری ای که جز با شمشیر کشیدن علیه حکام مستکبر و اشراف مترف ممکن نیست.

«راه مبارزه با اسلام امریکایى از پیچیدگى خاصى برخوردار است که تمامى زوایاى آن باید براى مسلمانان پابرهنه روشن گردد؛ که متأسفانه هنوز براى بسیارى از ملتهاى اسلامى مرز بین «اسلام امریکایى» و «اسلام ناب محمدى» و اسلام پابرهنگان و محرومان،و اسلام مقدس نماهاى متحجر و سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بى‏درد، کاملًا مشخص نشده است.»
از پیام امام در پی شهادت عارف حسینی

 

-------------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

همچنین بخوانید شاه هم شیعه بود

 

۴۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۴:۱۴
سلمان کدیور

 

در مدت چند سال فعالیت سیاسی که انجام داده ام، هیچ شهری را مثل شیراز نیافتم. وقتی فضای این شهر را با شهرهای بزرگ مثل تهران، مشهد، اصفهان هم قیاس می کنم می بینم که شیراز دارای فضا و محیط فوق العاده پیچیده تری نسبت به مابقی کشور است. اصولا شیراز شهری است که خلاف سایر شهرها دارای جریان چند لایه متفاوت است که این لایه ها علی رغم تعامل باهم درجهت های خلاف هم در حال
حرکتند.

شیراز تنها شهر کشور است که هیچ مرز بندی سیاسی عقیدتی بین گروه های آن موجود نیست، تنها شهری است که به معنی حقیقی چپ و راست در آن مفهومیت ماهوی ندارد. همه چیز در هم گره خورده است، گاه اگر سر نخ یک جریان راست را بگیری سر از چپ بیرون می آوری و اگر سر نخ چپ را بگیری به احزاب و گروه های اصولگرای راست ختم خواهی شد.

آنچه این فضا را متفاوت کرده به این عوامل برمی گردد:

 

اول حضور فرق منحرف در این شهر است. شیراز قبله بهائیت درجهان است،شهری که  در آن این فرقه ها بیشتر از مسلمانان حتی نفوذ اقتصادی سیاسی دارند. این فرقه ها توانسته اند نبض اقتصادی شهر را با ساخت پروژه های بزرگ تجاری، هتلها، مراکزخرید و ... به دست بگیرند و از طرف دیگر به فعالیت های عقیدتی خود دامن بزنندفساد را به انحاء مختلف دراجتماع نشر دهند.

وقتی فعالیت این فرقه را رصد می کنیم با کمال تعجب می بینیم که مسئولین این شهرطی سی سال بعد از انقلاب هیچ اقدام جدی ای برای مقابله با اینها انجام ندادند در حالی که قدرت هم در دست آنان بوده است. این گروه ها و مافیای اقتصادی توانسته با دادن پول  های کلان به افراد خاص، در شهر ریشه بدواند و به خوبی ادامه حیات دهد.

این داستان انقدر مهم بود که رهبری(روحی له الفدا) این شهر را سومین حرم اهلبیت نام نهادند تا بلکه از قِبل این لقب مسئولین مبارزه با این فرقه ها را جدی بگیرند، چیزی که هر گز اتفاق نیفتاد. این فرقه ها علاوه بر ایجاد مشکلات عقیدتی اقتصادی، دارای خطر امنیتی هم برای نظام هستند که هیچ گاه به طور جدی روی آن کار و بحث نشد.

از طرف دیگر مرجعیت جنبش سبز بعد از مرحوم منتظری به این شهر و سید محمد علی دستغیب منتقل گشته که خود امری بسیار قابل تأمل را دروضعیت سیاسی این شهر پدید آورده است .

از سوی دیگر شیراز پایتخت مفاسد حکومتی کشور است. مسئله دار ترین آدم ها سر ازدفتر آقایان در می آورند، کارتل های اقتصادی عظیم در این شهر رواج می یابد، شبکه های بزرگ زمین خواری و ظلم در این شهر ریشه می دواند. موسسات اقتصادی که بعدا تبدیل به مافیای قدرت و ثروت می شوند متولد می شودند. در کجا؟ توسط  چه اشخاصی؟ توسط خواص این شهر. همین ها می آیند و فساد را تئوریزه می کنند، حتی برایش توجیه شرعی جفت و جور می کنند، چنان باطل را حق جلوه می دهند که انگار از آسمان نازل شده.

نتیجه چه می شود، مردم بیچاره و مستضعف زیر یوغ این حضرات له می شوند، زمین های آنان غصب و تبدیل به باغ شهری و ویلا می شود و سیل شکایت های مردی از این شرکت ها و از آقازاده ها و ... به طرف دستگاه  غذا گسیل می شود. فقر، فساد، تبعیض، شکاف طبقاتی، فحشا، قتل، تجاوز چنان رشد می کند که شیراز و فارس رتبه اول کشور را به خود اختصاص می دهد. شکایت مردم و پابرهنه ها اب از آب باز نمی کند و در پاس کاری های قوه غذائیه  به شعب مختلف گم می شود، جلوی چشم مردم متهم ها راست راست راه می روند، شرکت هایشان همچنان فعال و به معامله ادامه می دهند!

 مردم حتی از حاکم شرع چنان دلسرد می شوند که درانتخابات مجلس خبرگان به او نه می گویند. در دور بعد او ناچار است برای رای آوردن مستند تبلیغاتی بسازد و خود را از این پدیده کنار بکشد.
چرا؟ چون خودشان می دانند مردم ناراضی هستند. خودشان می دانند مردم عصبی هستند و ریشه این همه گرفتاری را درکجا می بینند و اگر بخواهند مقبول واقع شوند باید حساب خود را از این پدیده جدا کنند، این کار را می کنند و نتیجه هم می گیرند!

اما دقیق وقتی پای آقازاده به وسط کشیده می شود، سیل نگاه ها به طرف انها گسیل می شود از دادن یک جواب شکسته بسته به مردم خودداری می کنند! چرا یک وقت حاضر می شوند مستند تبلیغاتی بسازند و وقت دیگر حاضر نیستند کلامی جواب بدهند؟ مردم را روشن کنند، اتهامات را نسبت به حکومت رفع کنند. چرا؟ این رفتار دوگانه چه توجیهی دارد؟

یک زمانی مصاحبه رسمی می کنند که اقازاده ما مجرم است، ما از همان اول می دانستیم، ما به ادارات اعلام کرده بودیم، ما با رهبر این مملکت هم صحبت کردیم و ایشان گفتند جلوی این کارها را بگیرید، ما مخالف بودم، ما تذکر دادیم، ما اسمش را از شناسناممان خط زدیم! ... اما وقتی تبرئه می شوند حاضر نیستند لب از لب باز کنند!

چقدر این جمله خطبه منای اباعبدالله(ع) برایم تکرار می شود ... " شما هر وقت  حق خودتان و حزبتان را در خطر دیدید فریاد کشیدید و جنجال به پا نمودید و با تمام قدرت آن را مطالبه کردید اما هرگاه حق مستضعفین و محرومان جامعه تباه گشت سکوت کردید و گفتید، خداوند در قیامت برای انها جبران کند ..."

به من جوان شیعه نگویید چرا به حضرات جسارت می کنی. چرا که  بنده حق را به شخص نمی سنجم. نمی گویم این کار درست است چون توسط فلان شخص انجام شده، و غلط است چون فلان شخص آن را نفی کرده، خیر. ما باید اشخاص را به محک حق بزنیم نه حق را به محک اشخاص. برای ما برایندی که فلان عمل برای انقلاب به بار می آورد مهم است، که ایا به ضرر انقلاب بوده یا به نفع انقلاب و اسلام، شخص فاعل د رهر جایگاهی که باشد اصلا اصالت ندارد. برای من جوان شیعه که مکتبم یادم داده به اعمال حاکمانم حساس باشم، هرگونه ظن به فساد را به دقت مورد بازخواست قرار دهم، این سوالات و پارادوکس ها مدت هاست ایجاد شده و برای مردم هم. چرا جواب درستی داده نمی شود؟ این اتفاق ها افتاده، اثرات سوء خود را به جا نهاده، چرا نباید حساس باشیم؟

یک عده دیگر هم هستند به اسم احزاب اصولگرا. البته مومن به اصول خویش نه مومن به اصول انقلاب اسلامی. این جماعت سی سال در این جرایم و این مفاسد شرکت داشته اند. چرا؟ چون ساکت بودند در قبال ظلم، چون منافع خودشان را با این ها گره زدند. چون قدرت سیاسی داشتند، ظلم را با چشم دیدند اما حاضر نشدند در برابر آن بایستند. جرم ساکتین برابر جرم عاملین است. بعدش هم توی انتخابات مجلس هشتم می بینیم که هزینه ستاد آقای ایکس اصولگرا را جناب زمینخوار بزرگ می دهد!

پدیده بعدی شیراز خاندان ها هستند که بارزترین تفاوت این شهر با سایر شهرهاست. خاندان هایی که تمام قدرت های سیاسی و اقتصادی را در دست دارند و با هم نسبت های فامیلی شدید ایجاد کرده اند و شیراز را به شهر هزار فامیل مبدل ساخته اند.

تمام مسئولان سازمان ها را این جماعت مشخص کردند، در تمام انتخابات خود را قیّم مردم جا زدند، هر جا که مرکز قدرت و ثروت است رد پای این خاندانها هست. کیست که اینها را نداند؟

این خاندانها و احزابشان که زور بزند هر حزبی چند نفر بیشتر عضو ندارد (از نوع حزب های فامیلی) چنان ریشه دار شده اند که هر دولتی سر کار می آید ناچار است در فارس قدرت را با اینها تقسیم کند. زمان اقای انصاری لاری را همه خوب به خاطر دارند. اینها به ظاهر مخالف هم بودند اما از همان روز اول با هم قرارداد صلح بستند. آقا شما در فعالیت سیاسی ما دخالت نکن ما هم در فعالیت های اقتصادی شما دخالت نمی کنیم، هرجا هم لزوم داشت بیا با هم سر یک میز مذاکره می کنیم تا حل شود. فلان سازمان و بهمان اداره برای شما، فلان قدرت و بهمان ثروت برای ما. یهو پروژه قم اباد قصرالدشت به عنوان نماد دوستی و حاصل همخوابگی سیاسی این جماعت متولد می شود.
آنقد با هم جفت و جور شده اند که روزنامه  " س " که بنگاه خبری اصولگرایی است، روزی که اقای خاتمی دوره ریاست جمهوری اش تمام می شود، تیتر می زند که " صد حیف که این رفت و صد شکر که  فلانی آمد ".!!!!!

بعد از انصاری لاری، رضازاده می آید و شیراز می شود بهشت احزاب راست و این خاندانها. بعد از او احمدزاده کرمانی می آید، او از همان اول (به هر نیتی) قصد بوردوزل کردن این احزاب و خاندانها را دارد، اما با صورت نقش زمین می شود. زورش نمی رسد. چرا؟ از بس قدرت دارند این احزاب.  نفر بعدی که صادق عابدین است . او از تجربه احمد زاده و استاندارهای قبلی به خوبی متوجه است که اگر بخواهد ریاستش ادامه پیدا کند باید قدرت را با اینها تقسیم کند. در گام اول به نشان صلح، اقای فلانی را می کند مشاور ارشد . در گام های بعد مدیران سازمانها را هم تثبیت می کند و الخ!. همه جا ارام می شود، جار و جنجال ها در شهر می خوابد، کسی جیک نمی زند، انگار گرد مرده روی شهر پاشیده باشند. بعد می بینید که تمام نقدهایی که همین جماعت دربوق و کرنا کردند و با آن احمدزاده را رسوا، در پیکره تیم
اجرایی عابدین نیز هست، اما چون الان قدرت تقسیم شده ساکت می شوند. حتی رقاصه طاغوت را دعوت می کنند تا برای عید فطر دنس برقصد، اما بازعزا گرفته اند. چرا؟ چون الان قدرت بین این خاندانها و احزاب تقسیم شده!

اینکه چه با قاسمی و تیمش کرد اند بماند!

روح الله

پدر پیر همیشه جاویدم

شاهد باش

همه سهمشان را گرفته اند

وتا خرخره

نجاست مقام را  لیسیده اند

درس فریاد تو را بوسیده اند!

...

دوره انتخابات مجلس می شود، آقای فلانی که اوج  بصیرت شیراز است و ادعا می کند که لیستش از قبیله و خاندان ها تهی خواهد بود، اما در یک اقدام باور نکردنی لیست خود را، قبیله ای خاندانی پر می کند. چرا؟ چون او فهمیده که بدون خاندان بازی پیروزی سیاسی در این شهر اتوپیاست. لیست فلان جبهه هم اقازاده است و دیگر لیست هم ازخاندا نهاست. مردم و نخبگان گیج می زنند چرا که رهبر این مملکت فرمود نماینده ها باید از مراکز ثروت و قدرت دور باشند اما لیست جبهه ها این حرف را نشان نمی دهد، عملا نماینده کارتل های اقتصادی در سر لیست برخی جبهه ها قرار می گیرند. مردم از خودشان سوال می کنند آیا اینها برای مردم هستند یا علیه مردم جبهه گرفته اند؟ یا شاید مردم را احمق فرض کرده اند؟ اقای فلانی در دور قبل مجلس یک نطق برای دفاع ازحق مردم نداشته اما الان در لیست جبهه ایکس است. چرا؟ چون اسمش رای آور است. مردم چه؟ انقلاب چه؟ اصلا آنها به حساب نمی آیند دراین بازی. عملا به مردم پشت می کنند، به شعور آنها توهین می کنند!

از طرف دیگر فتوا صادر می شود که به یک زن حتما رای دهید! و گلایه می کند که چرا اسم یک زن در لیست اصولگرایان نیست؟ چرا؟ چون مجلس بالنده می شود. فلانی در می آید و می گوید نه اقا ما نمی خواهیم فلان خانوم قرار بگیرد امیدوارم فلانی تجدید نظر بفرمایند.

سوال اینجاست که دورهای قبل هم ما زن کاندید داشتیم چرا این دور فتوا صادر می کنند؟ چرا اصرار دارند به یک زن رای دهیم؟ چرا دوتا نه؟ چرا سه تا نه؟ مگر اصلا جنسیت ملاک است؟ اصلا چه چیزی ملاک است؟. چرا بین آن همه سوالی که از آقایان می شود و قبلا هم شده ( سوال های اساسی که به حق و حقوق مردم این شهر مربوط بود) کسی جوابی نمی شنود اما برای این سوال که نظرتان در مورد کاندید شدن زن در مجلس چیست، جوابیه صادر می گردد؟ مسئله ای واجبتر از این نبود؟ . جواب سوال وقتی روشن می شود که در شیراز فقط یک زن مطرح و خاص کاندید شده ، پس به خوبی روشن می شود که منظور از یک زن کیست!

...

سوال این است این شامورتی بازی تا کی باید ادامه پیدا کند؟ تا کی دوستان ما باید بنشینند تا از غیب یک نفر را به انها معرفی کنند و به انها بگویند این اقا را ما برای شما انقلابی ها تراشیده ام، آک آک، بیا و رای بده تا او وارد عرصه شود این بساط برچیده شود؟ بگذارید رک به دوستان بگویم که دچار توهم شده اند. تا کی می خواهید دست روی دست بگذارید؟ چرا خودتان یک نفر را نمی سازید؟ چرا این بازی را به هم نمی ریزید؟ این وضعیت شیراز است. با مشهد مقایسه می کنید؟ با تهران؟ با اصفهان؟ هیچ جا چنین وضعیت سر در گمی ندارد که  شیراز دارد.

هدف ما نباید برد باشد، خیر، هدف ما این است که این قاعده بازی را به هم بزنیم. میدانیم که توان مالی تبلیغاتی ما یک هزارم اقایان و احزاب و خاندانشان نیست، اما باید به عقیده ای که داریم ایمان بیاوریم. باید خارج از لیست های خاندانی و ساندویچی دنبال اصلح بگردیم. باید از این مراکز قدرت و ثروت که شیراز نقطه اوج ان است اجتناب کنیم. مجلس را مجلس انقلابی بسازیم نه مجلسی که  از نظارت بر خودش واهمه دارد، چرا که می دانند ریش هایشان به کجا وصل است. ننشینید تا منجی ظهور کند، ننشینید که این سنت سیئه در این شهر جولان بدهد و شما بهانه بیاورید که  ما اصلح را نیافتیم، چرا اصلح را نمی سازید و معرفی نمی کنید؟

در شیراز هر شخصی که از حلقه قدرت و ثروت و خاندانها به دور باشد، دلسوز نظام و انقلاب باشد، آنقدر بصیرت سیاسی اجتماعی داشته باشد که حق را از نا حق تشخص دهد، توان دفاع از مردم را داشته باشد، اصلح است، حتی اگر اصلاح طلب باشد.

 

------------------------------------------------------------------------


 بعد نوشت:

بخوانید نامه ای به اقای  جنتی - وبلاگ ناگفته های دانشجوی انقلابی

 

 

۴۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۰ ، ۱۷:۰۶
سلمان کدیور

 

مقدمه:

همیشه یک سوال ذهنم را به خود مشغول داشته است و ان اینکه، آیا خداوند ضمانت کرده که جمهوری اسلامی تحت هرشرایط و روندی محفوظ باقی خواهند ماند؟ چنین شد که برای یافتن پاسخ شروع به کاوش در احوالات انقلاب های اسلامی در تاریخ بشر نمودم. و نوشتار زیر تفحصی است در تاریخ انقلاب اسلامی پیامبر(ص) با جهت گیری قیام عاشورا.

 پیرامون علل، ریشه ها و انگیزه های قیام سرخ عاشورا تا کنون کتاب های بسیار نگاشته و نظریات متفاوتی ابراز شده که هر کدام علل وقوع را به نحوی شرح داده اند. نقطه اشتراک تمامی این تحلیل ها را شاید بتوان تحلیل سیاسی اجتماعی دانست. یعنی ثقل این نظریات انحرافات و یا تغییراتی  در پیکره نظام سیاسی و یا نظام اجتماعی رخ داده را شرح داده اند. ذکر عللی مانند انحراف خواص، ماجرای سقیفه، انحراف ارمانهای انقلاب پیامبر، دنیا پرستی مردم و خواص و ... از این باب گفته شده است.

امّا وجه بسیار پنهان واقعه عاشورا، که علل فوق ریشه در آن دارد، به نظر نگارنده تغییر در شیوه اقتصاد اسلام بود. شاید به جرات بتوان گفت اکثریت علل فوق تنها شاخ و برگ واقعه عاشوراست و به ریشه آن پرداخته نشده است.

در این مقال کوتاه نگارنده سعی کرده است با تحلیل از زاویه اقتصاد (سرمایه داری) برگ های تاریخ را ورق بزند و از پس ظواهر حوادث دیگر ریشه های وقوع حادثه کربلا را مورد بازبینی قرار دهد.

سرمایه داری و حکومت:

قبل از ورود به بحث لازم است توضیح مختصری پیرامون نظام سرمایه داری داده شود.

نظام سرمایه داری را تسلط نگاه اقتصاد یهودی می دانند. نظامی که بر پایه سود و ربا، با ابزار بانکداری بنا شده است. سرمایه داری را شاید به طور خلاصه می توان انحصار ثروت د ردست اقلیت ترجمه کرد. اقلیتی که از این ثروت به ترویج صنعت به گونه های مختلف به سبک خصوصی می پردازند و تولید ثروت می نمایند.

 نظام سرمایه داری ذاتا در محیط دارای تبیض قابلیت رشد را دارد. محیطی که منبع ثروت اغنیا فقر روز افزون فقرا باشد. بنابر همین علت است که نظریه پردازان سرمایه داری مدرن هیچ اصالتی را برای مقوله عدالت قائل نیستند و اصولا آن را انکار می کنند.

 ( نظریات آیزیا برلن و جان راولز درانکار وجود عدالت در هستی- اندیشه های سیاسی قرن بیستم- دکتر حاتم قادری)

نظام سرمایه داری از این لحاظ که در بلند مدت سبب فقر روز افزون عموم جامعه و گسترش شکاف طبقاتی می گردد، باعث شورش مردم علیه حکومت را فراهم می آورد که تبلور این امر را در جنبش وال استریت یا جنبش نود و نه درصدی به خوبی مشاهده می کنیم.

 سرمایه داری در بعد جهانی هم دقیق همین نتایج را دارد. فقر کشورهای توسعه نیافته و افزایش ثروت کشورهای قدرتمند. در این مدل کشورهای جهان سوم تامین کننده مواد خام و برای پیشرفت کشورهای غنی را فراهم می کنند. ( نظریات مارکس واندره گوند فرانک –توسعه درمکاتب متعارض- دکتر ساعی).

این مدل در انتها باعث شورش جهانی علیه امپریالیسم خواهد شد کما اینکه تبلور این امر را به نظر نگارنده در بیداری کشورهای اسلامی و انقلابات منطقه شاهد هستیم.

 کشوهای لیبی، یمن، بحرین، عربستان، مصر و ... کشورهای جهان سومی هستند که تئوری های اقتصادی انان عین نظام های سرمایه داری غرب است و این باعث نارضایتی عمیق از حکومت گردیده است. با توجه به خصوصیت ضد دینی نظام سرمایه داری زیر سوال رفتن اعتقادات مردم، نابودی نظام فرهنگی سنتی و ... را شاید پیامد اصلی تسلط سرمایه داری و ریشه خشم مردم منطقه دانست.

شیوع سرمایه داری در اسلام:

شاید اولین جرقه تسلط نگاه و نظر سرمایه داری را بتوان در سقیفه جستجو کرد. با توجه به اینکه شرح و بسط سقیفه ازحوصله خواننده خارج است به ثمر سقیفه پرداخته می شود.

بعد ازبه قدرت رسیدن خلفا اولین بروز رسمی نگاه سرمایه داری در زمان خلیفه دوم رقم خورد، آن هم در شیوه تقسیم بیت المال. " دیوان عطا " که مسئولیت توزیع قنایم  و بیت المال را بر عهده داشت نخستین بار در عهد خلافت عمر تاسیس شد و بنا به دستور خلیفه مقرری مسلمانان را به ترتیب قبایل و بر حسب قرابت به پیامبر(ص) و سبقت در اسلام تعیین نمود. ( قدرت، دانش و مشروعیت د راسلام- داود فیرحی – ص 162)

این اقدام سبب تحولات بنیادی در حکوت اسلامی و انقلاب پیامبر گردید و تخمی را پاشید که در شورش های سال های پایانی خلافت راشدین به ثمر نشست و  در خلافت حضرت امیر(ع) به وضوح خود را نشان داد.

با این اقدام عمر طبقه جدیدی در نظام اجتماعی سیاسی مسلمین به وجود آمد که قسمت اعظم دارایی ها و درامدهای حکومت را به خود اختصاص دادند و این طبقه چیزی جز طبقه خواص انقلاب نبود. در زمان عمر فتوحات بزرگی در ایران و روم و افریقا و ... رخ داد که باعث سرازیر شدن غنایم و ثروت افسانه ای به حجاز گردید و طبق قانون دیوان عطا صحابه  بیشترین سهم را از این فتوحات کسب کردند.

وقتی خلافت به عثمان رسید نظام سرمایه داری در اسلام تناور شده و ریشه دواند. مردم با چشم خودشان می دیدند که صحابه و قریش از قدرت و نفوذ سیاسی بالایی در حکومت و اجتماع برخوردار گشته اند و با استفاده از این قدرت و ثروت اموالشان را تا صدها برابر افزایش می دادند. چنین شد که مسابقه برای رفاه بین مسولین درجه اول حکومت کلید خورد و فضیلت اشخاص به مقدار دارایی های آنان سنجیده می شد.

پایداری چنین نظامی به حکمرانان مطیع و هم فکر بستگی داشت. بنابراین خلیفه دوم و سوم هر شخصیت اسلام را که به پیامبر و اسلام ناب نزدیک بود را حذف و تبعید کرد چرا که آنان در صدد تغییر وضع موجود و برگشت به الگوی اقتصادی همراه با عدالت پیامبر(ص) بودند. علی(ع)، سلمان، ابوذر و ... که جبهه عدالتخواهان را تشکیل می دادند با حربه هایی چون توطئه علیه اسلام، قدرت طلبی و ... حبس خانگی و یا تبعید شدند و معاویه ، فرزندان حکم و دیگر اشراف زادگان  در پیکره اسلام مهره چینی گشتند.

عثمان یکصدهزار دینار به حکم بن ابی العاص، که توسط پیامبر (ص) تبعید شده بود داد و نیز به فرزندان مروان بن حکم خمس غنایم آفریقا را عطا نمود. ( العقل السیاسی العربی – عابد الجابری ص 182)

بدین سان ثروتمندان و اشراف قریش و اسلام وارد کار تجارت باغات و زمین شدند و توانستند زمین های حاصلخیزی در عراق و ایران و شام به چنگ آورند و زمین های سلطنتی کسری و قیصر دوباره احیا گردید. ( قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام – فیرحی – ص 165) . و تمام این اتفاقات در انظار مردم و توده های انقلابی رخ میداد که اثری جز ناامیدی از انقلاب پیامبر را به بار نیاورد.

ظهور آقازادگی درحکومت اسلامی و عواقب آن:

ثروت افسانه ای صحابه و قریش باعث گستاخی فرزندان آنان را فراهم آورد. فرزندان صحابه به شیوه پدر شروع به خرید و فروش ملک و باغات نمودند و برای کسب ثروت از هر راهی وارد می شدند. طبری در این باب می نویسد:

(با انبوه ثروت در دست خواص) برای اولین بار در شهر رسول خدا (ص) مظاهری از تفریحات ثروتمندانه از قبیل کبوتر بازی، تفک اندازی و بدمستی و خوشگذرانی در کنار قصرها و خانه های مجلل سر بر آورد.( طبری – ج 6 – صص 291)

فرزندان یا آقازادگان صحابه انچنان به ترویج فساد در اسلام دست یازدند که مردم بسیار عاصی گردیدند و شکایات بسیاری از سوی آنان راهی دارلخلافه گردید، شکایاتی که به علت نفوذ بالای آقازادگان در دستگاه حکومتی و قضایی راه به جایی نبردند و باعث خشم مردم را فراهم می آورد. حجم این فسادگستری به حدی رسید که عثمان ناچار به تبعید برخی آقازادگان به بلاد شام و دیگر سرزمین ها شد.

( دانش، قدرت و مشروعیت دراسلام- ص 166 و همچنین حیات الصحابه ج 1 – ص 354)

فساد روز افزون خواص و اقازادگان، تبیض شدید طبقاتی، عمل حاکمان خلاف سیره انقلاب، شیوع فقر و نا امیدی از اسلام به مثابه آتشی بود که  دامن خلیفه سوم را گرفت. مردم چنان ا زدست عثمان و شاید صحابه خشمگین بودند که  در اقصی نقاط  اسلام دست به شورش های بزرگ زدند. حجم این شورش ها درپایتخت به قدری بود که کاخ خلیفه اشغال و خلیفه به نحو فجیعی به قتل رسید. و اینها همه در دیوان عطای عمر ابن الخطاب داشت. در نظام سرمایه داری ای که او ترویج داد.

و چه عجب که تمام این پدیده ها را هم اکنون با چشمی بینیم و دم بر نمی آوریم. توجیه می کنیم و نقد بزرگان را در حاله ای از تقدس کاذب معلق می گذاریم. انگار که ما را خلق کرده اند که در هر شرایطی باید اعمال و افعال حاکمان و حکومت را توجیه کنیم و این خود چه انحراف بزرگی است.

علی(ع) و جنگ با نظام آقازاده سالاری :

مردم و توده های خسته از ظلم و بی عدالتی گرداگرد عدالت علی(ع) زانو زدند و خلافت را به او واگذار کردند. علی ای که در همان روز دوم خلافت بر منبر رفت و گفت:

اگر بیت المال درکابین زنانتان رفته باشد یا گوشواره گوش آنان علی آن را پس خواهد گرفت. و قسم خورد که اگر حسنین هم بخواهند از امتیاز حکومت بهره ناحق بگیرند دستشان را قطع خواهد نمود.

سیاسیت اقتصادی علی انحلال دیوان عطای خلیفه دوم و توزیع بیت المال به نحو مساوی، برگرداندن ثروت های ناحق صحابه به بیت المال بود، سیاسیتی که از همان روز اول شکست آن واضح بود. صحابه هیچوقت تصور نمی کردند که تیغ علی دامن آنان را بگیرد، بنابراین بر این تصور که او مانند خلفا عمل خواهد کرد از او سهم بیشتری از بیت المال خواستند و چون علی چنین نکرد، علیه او وارد کار زار گشتند. و جنگ جمل در حقیقت جنگ علیه سیاست اقتصادی علی (ع) بود و ابتدا ریشه دراختلافات سیاسی نداشت.

مردم و صحابه سالهای سال بود که با نظام سرمایه داری خو گرفته بودند، چنان آن را پرستش می کردند که  تغییر آن کاری ناممکن بود و تحمل عدالت علوی برای شان تلخ. چنین شد که به تدریج به سوی معاویه که از همان نظام دیوان عطا تبعیت می کرد متمایل گشتند و چنین شد که معاویه روز به روز قدرتمندتر و علی (ع) رو به ضعف نهاد. صف آرایی جدید، صف آرایی قریش در برابر علی (ع) بود.

تولد کوفیسم:

مکتب کوفه( کوفیسم) از اینجاست که خودنمایی می کند. کوفه شهری است که در زمان خلیفه دوم با غنایم بسیار ساخته شد و کم کم به شهری استراتژیک مبدل گشت. شهری که مرکز تجمع صحابه و خواص بود، شهری که ا زبدو تاسیس مردمش شاهد انحراف خواص از انقلاب بودند.

علت اینکه مردم کوفه به بی وفایی شهره شدند در ذات این شهر یا ذات مردمان آن نهفته نبود. مردم این شهر نماد نا امیدی اجتماعی از انقلاب اسلامی هستند. مردم این شهر خط مقدم جهاد مبارزه را درفتوحات اسلامی داشتند و برای اسلام جانفشانی های بسیار کردند و مجاهدت ها نمودند. در فتوحات ایران و روم مردم کوفه نقش اول را داشتند. اما وقتی دیدند نتیجه آن همه مجاهده ثروت خواص و اقازادگان آنان شد به تدریج آن روحیه سلحشوری را از دست دادند و روحیه محافظه کاری را جایگزین آن نمودند.

برای کوفیان تجربه شده بود که حاصل مجاهدت آنان در جیب خلفا و صحابه و خاندان های آنان می رود. چنین شد که انان به حسب تجربه پیشین خود از انقلاب اسلامی نا امید و از یاری علی(ع) دست کشیدند چون تصور می کردند اگر علی(ع) قدرت بگیرد همان روال قبلی را شیوع خواهد داد. همانطور که نسبت به فرزندانش حسن و حسین (ع) نیز رفتار نمودند.

کوفه نه یک شهر در یک منطقه جغرافیایی، بلکه نماد یک فرهنگ انقلابی به استحاله رفته است. کوفه یک شهر نیست، کوفیسم یک روح سرگردان است که بعد از هرانقلاب اسلامی در هر جای زمین در آن منطقه مستقر خواهد شد. کوفیسم یک اخلاق عمومی اجتماعی است که مردم هر انقلاب باید برای عدم ابتلاء به آن هر روز و هر شب آرمان های انقلاب را فریاد بزنند و برای اقامه عدالت با عزیزانشان در بیفتند. کوفه یک مسیر است، یک راه نه یک شهر!

تلاش های علی(ع) دراصلاح امور اقتصادی و برگرداندن دین در جایگاه اصیل و انسجام سپاه خود در مقابل اشراف قریش نتیجه مطلوبی نداشت و بدین سان انفجار و فروپاشی سپاه علی(ع) در حادثه مشهور حکمیت به بار نشست و خوارج متولد گردید.

جماعت خوارج اساسا از دو قبیله بنی تمیم و بنی بکر بودند که  اگر به آنان قبیله بنی حنیفه نیز اضافه گردد، جدایی آنان از حضرت امیر(ع) در حکمیت سبب آن شد که تمام قبایل شرق جزیره العرب در مقابل ایشان قرار بگیرند و جنگ نهروان  در گرفت. و چنین شد که خوارج برای انتقام از کشته های خود کمر به قتل علی(ع) بستند و ایشان را به شهادت رساندند.

واقعه حکمیت، شهادت حضرت امیر(ع) باعث قدرت گرفتن هرچه بیشتر معاویه که خود را امیرالمومنین می خواند گردید. او که با سیاست اقتصادی خویش و وعده طلا توانست صلح را به امام حسن (ع) تحمیل کند، پس از مدتی قدرت بلا منازع جهان اسلام گردید و در سطح گسترده تر از پیش شروع به ترویج نظام سرمایه داری در اسلام نمود. و شاید در یک کلام باید گفت انقلاب به طور رسمی به دست نا اهلان و نا محرمان افتاد.

حکومت معاویه  و و بعد از آن یزید با اسلام چنان کرده بود که مردم و خواص از نقض قوانین اسلام در جامعه ابایی نداشتند. شرابخواری، روسپیگری، حیوان بازی و ... شیوع یافت و زمزمه  کفر و بت پرستی  به گوش رسید. و چنین شد که حسین ابن علی(ع) برای احیای امر به معروف و نهی از منکر و فسادی که ریشه در نظام سرمایه داری داشت به قیام برخاست. و چنین شد که در کربلا فرمود:

آیا می دانید چرا سخن های مرا به گوش جان نمی شنوید؟ برای این است که لقمه حرام بیت المال زیر پوستتان جمع شده است.

و حسین(ع) یک شخص نیست. حسین یک راه؛ یک مسیر، یک فرهنگ است. کسی که به دست آقازادگان سرش بر نی رفت!

 

 _______________________________________________________

بعدنوشت:

وقتی می گوییم نگاه ما به مسئله آقازادگی مسئله یک شخص و یک دادگاه نیست، ‌منظورمان این مقوله است.

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۰ ، ۱۵:۱۴
سلمان کدیور

 

تاملی در نامه آیت الله حائری به مشایی

فضای کنونی کشور پیرامون جریان انحرافی و نحله عقیدتی آن چند صباحی است رو به آرامش یا سکوت متمایل شده، که در این جهت گیری و تشکیل فضای جدید تاکیدات حضرت امام خامنه ای (روحی له الفدا) را نباید نادیده گرفت.

در آخرین واکنش هایی که پیرامون این جریان در فضای نخبگانی کشور مطرح گردیده ، نامه حضرت ایت الله حائری به رئیس دفتر رئیس جمهور، جناب مشایی است که از زوایای مختلفی قابل برسی و تامل است.

ایشان در این نامه، همانطور که در گذشته نیز اعلام کرده بودند، بهترین راه برخورد با جریان عقدیدتی منحرف را مناظره عنوان نموده اند. ایشان با سند قرار دادن مناظره در سیره ائمه معصومین(س) بر این نظر تأکید و با آوردن آیاتی از قرآن بر آن اصرار می کنند. آنچه در این مقال به بحث قرار گرفته شده است، تاملی پیرامون نظر ایشان در این مورد است. قطعا آنچه در این مطلب می آید بنا بر اینکه بر پایه تحلیل شخصی - عقیدتی نویسنده بوده، غیر قابل نقد نیست.

ابتدا به فعل مناظره می پردازیم.

مناظره (متضاد مباهله ) به بحث آزاد علمی، پیرامون مقوله نظری اطلاق می گردد که از سوی گروه ها یا اشخاص مخالف با هم، برای کشف حقیقت و یا اثبات حقانیت عملی و تئوریک موضوعی خاص صورت می پذیرد. 

تاریخ اسلام و به خصوص تشیع، مالامال است از این روش برای ثبوت آراء سیاسی عقیدتی که در سطوح مختلف از پیامبران تا ائمه و علما از آن بهره ها جسته اند. در قرآن کریم نیز این فن و سیره را حول صحبت و مباحثه پیامبران با مخالفین خود آورده که با افعال " قال، قالوا، قلنا و ..." بروز داده شده است.

امّا در این باب سوالات زیر مطرح می گردد

آیا می شود با هر شخص و هر گروهی مناظره کرد؟

شرایطی که طبق آراء تشیع، مناظره وجوب پیدا می کند چیست؟

سطوح مناظره و همچنین اخلاق مناظراتی چیست و چه مرجعی باید آن را تایید و داوری بنماید؟

از عوامل مهم نشر معارف اسلامی و شکوفایی معارف اسلام در عصر امام صادق علیه السلام، فراهم آمدن فضای نسبتا باز سیاسی - اجتماعی می باشد.

بر کسی پوشیده نیست که علم و دانش و پژوهش های علمی و فراگیری، فضای خاص خودش را می طلبد، و آن هم محیطی دور از تنش ها و التهاب های سیاسی و برخوردار از آرامش و امنیت سیاسی - اجتماعی است، در چنین فضایی است که اندیشه های مستعد زمینه رشد می یابند و اندیشمندان و پژوهش گران مسایل علمی مختلف، برای دانش اندوزی و دانش آموزی و نشر آن به تکاپو می افتند. و نیز در سایه این رشد و شکوفایی علمی است که آموزش و پرورش، فراگیر شده و جهل و نادانی و بیسوادی از جامعه رخت بر می بندد.

چنین فضای نسبتا باز سیاسی - اجتماعی در عصر امام صادق علیه السلام به وجود آمده بود; زیرا این دوران مصادف شد با درگیری و نزاع میان دو گروه ریاست طلب و طماع بنی امیه و بنی عباس، برای دستیابی به حکومت و ریاست غاصبانه.

آنان برای رسیدن به قدرت، همچون گرگ های گرسنه به جان هم افتاده بودند.به حدی این دو گروه قدرت طلب و دنیاپرست به کشمکش و درگیری سیاسی - نظامی پرداخته و باهم مشغول شدند که از اوضاع سیاسی - اجتماعی اطراف خود غافل ماندند و یا این که فرصت و قدرت پرداختن به این گونه مسایل را نداشتند.

 ره آورد مثبت این مبارزات و کشمکش ها ایجاد فضای باز سیاسی و در نتیجه زمینه لازم جهت اظهار عقیده و آزادی بیان بوده است. در چنین فضای مناسبی عامه مسلمانان و در راس آنان اندیشمندان و متکلمان اسلامی فرصت را غنیمت شمرده و به بحث و تحقیق در باره مسایل علمی - اسلامی بویژه مسایل کلامی و اعتقادی پرداختند و بدین طریق موجبات رشد و شکوفایی علوم اسلامی بویژه علم کلام را فراهم کردند.

عصر امام صادق علیه السلام همزمان بود با انتشار علوم اسلامی و انسانی از قبیل تفسیر، فقه، حدیث، کلام، انساب، لغت، شعر، طب، تاریخ، نجوم و غیر آن و نیز پیدایش افکار و اندیشه های مختلف، به طوری که سبب پیدایش مذاهب اسلامی و مکاتب کلامی شده بود. در این عصر از یک سو کتب فلسفی و کلامی از یونانی به عربی ترجمه شد. و از سوی دیگر افکار الحادی و به اصطلاح زندیق مسلکی رواج شایانی یافته بود، این ها خود عواملی بودند که در آن فضای باز سیاسی، تضارب آرا و برخورد اندیشه ها را فراهم کرده و علما و اندیشمندان اسلامی و در راس آنان حضرت امام جعفر صادق علیه السلام را به دفاع از ارزش های علمی - اسلامی برانگیخته بود، زیرا خوف آن بود که صاحبان اندیشه های نادرست و سردمداران کفر و الحاد با رواج شبهات عقیدتی و ایجاد تفرقه و تشتت آرا کار نیمه تمام بنی امیه در محو کامل فرهنگ اصیل اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله را به اتمام رسانیده، و به اهداف پلید خویش جامه عمل بپوشانند.

 حضرت آیت الله حائری بدون پرداختن به اصول مناظراتی ائمه در این عصر، از مناظرات ایشان در این برهه تاریخی و مناظراتی که با کفار صورت پذیرفت به عنوان سندی بر تجویز این روش در برابر جریان انحرافی استفاده می کنند.

در تحلیل این برهه تاریخی آنچه تاریخ به آن شهادت می دهد این است که مکاتبی که با بزرگان وارد مباحث عقیدتی می شدند، صرفا مکاتب فکری و عقیدتی بودند نه مکاتب و نحله های سیاسی. منظور ازغیر سیاسی بودن این فرق این است که هیچکدام از آنها در مناسبات سیاسی عصر خویش و یا دربار خلیفه قرار نداشتند و منافع سیاسی خاصی را در حکومت، با ابزار مناظره دنبال نمی کردند.

 مباحثات امام صادق(ع) با دهریون و بت پرستان، نحله های یونانی و یهودی و ... که تقریبا جلد اول بحارالانوار را شامل می شود گویای این مطلب می باشد. مناظرات حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) هم دارای همین خصیصه مشترک است که در جلد دوم تحف العقول به راحتی قابل رصد است.

در باب شیوه های حکومت و نظر تشیع و مکاتب دیگراسلامی مناظره صورت گرفته که  بر نقش امام در عرصه خلقت تاکید شده و گاهی به صورت نامه رسمی ائمه به خلفا در تاریخ به ثبت رسیده است( جلد دوم تحف العقول – نامه امام رضا به مأمون).

حال برای تجویز این سیره در برخورد با جریان انحرافی چند  سوال مطرح است :

اول اینکه این جریان انحرافی یک جریان صرفاعقیدتی است؟ عقیدتی به مفهوم مکتب مقصود است نه فقط پرتاب نظر. شرط اول مناظره این اصل است. یعنی طرف مناظر باید صاحب عقیده، لیدر فکری، مبانی نظری و عملی و ... باشد.

دوم اینکه صبغه عقیدتی این جریان بیشتر است یا صبغه سیاسی آن؟ آیا این جریان در حکومت منافع خاص دارد یا خیر؟

سوم، آیا هدف این جریان از طرح مسائل عقیدتی، همانطور که ادعا می کند، نشر عقاید است یا خیر اهداف سیاسی را در پشت پرده خود نهاده است؟ یعنی اینکه با طرح نظرات شاذ، سعی بر موج آفرینی و تأثیرات خاص سیاسی بر جامعه دارد یا اینکه آنچه اصالت دارد صرفا طرح تئوری فکری است؟ آیا این جریان پس از اینکه از عرصه قدرت کنار رفت، همین مباحث را با همین قوت عنوان خواهد کرد یا قصد استفاده مقطعی و ابزاری دارد؟

جواب به سوالات فوق مشخص می کند آیا مناظره با این جریان وجوب دارد یا مباح است یا خیر، مکروه و حرام تلقی می گردد.

آنچه مبرهن می نماید این است که جریان اساسا دارای طرح و نظریه علمی نیست، چرا که طراحان آن نه تحصیلات آکادمیک در حوزه نظر دارند و نه تحصیلات حوزوی. این همان ایرادی است که تمامی دلسوزان به بزرگان این جریان کرده اند. یعنی طرح مباحثی که به هیچ وجه در صلاحیت آنها نبوده و نیست.

نکته دوم اینکه این گروه از نشر این سری عقاید شاذ، قصد بهره برداری سیاسی و همینطور جذب توده های خاص را دارند و مناظره، زمینه رسیدن به این هدف را برای آنان میسر خواهد نمود ولو اینکه در این رویارویی به شدت هم شکست بخورند. در حقیقت مناظره ابزاری برای تبلیغ و مطرح شدن در صحنه اجتماع است نه بحث فلسفی عقیدتی صِرف.

نکته سوم که باید در پاسخ به سوالات مورد توجه قرار بگیرد این است که این جریان در پیکره قدرت حکومت جای دارد نه در پیکره آکادمیک و نظری. این نکته دلیل کافی برای نشان باطل بودن مناظره با این گروه است و هر کسی که اندکی از الفبای سیاست را بداند بر این نکات به خوبی واقف و مسلط است و به صورت عقلانی به باطل بودن مناظره با این نحله خواهد رسید.

در تمامی مناظرات ائمه هیچ مناظره ای را نمی توان یافت که با اشخاصی با جهت گیری فوق صورت پذیرفته باشد. یعنی مناظره ای که فعلش، باعث کسب مشروعیت برای جریان خاص گشته باشد. طرحی که در آن مناظره و جدل احسن هدف نیست، بلکه کسب مشروعیت یا به عبارتی سوء استفاده از امام برای نیل به این امر، مقصود باشد.

نکته آخر این که طرح مناظره با این گروه اول بار نه توسط آقای حائری، بلکه توسط همین نحله  مطرح و ترویج گردید. پر واضح است که شکل گیری فعل مناظره، هدف بعدی و مطلوب  این جریان بوده و این نظر ایت الله حائری در حقیقت آب به آسیاب آنان انداختن است. البته نگارنده قصد ندارد صورت گرفتن این فعل را از سوی ایشان، تعمدی فرض بنماید، بلکه مبنای این نقد، خیرخواهانه بودن این نامه و نظر است.

حال با توجه به  نگاه مقام معظم رهبری، به این شیوه می پردازیم.

بی شک ایشان از روشنفکرترین رهبربان کنونی جهان اسلام و حتی به جرأت می توان گفت، رهبران جهان هستند. تبلور این ادعا را در نظر ایشان پیرامون " کرسی های آزاد بحث و نظریه پردازی " می توان اثبات کرد.  ایشان در برخورد با جریانان خاص فکری و مکاتب گوناگون نه تنها هیچ محدودیتی قائل نشده اند بلکه پیشنهاد برپایی کرسی های آزاد اندیشی را سال ها پیش طرح و از اساتید و دانشجویان بارهای بار خواسته اند این  امر را جدی تلقی و آن را عملیاتی سازند. به عبارت دیگر فضا را برای تنفس سایر نحله های فکری باز نهاده اند.

 امّابرخورد ایشان پیرامون جریان انحرافی با دیگر جریانات فکری متضاد این استراتژی است. نظر ایشان در برخورد با این گروه همانطور که بارها اعلام کرده اند، بایکوت و انزوا بوده است نه باز کردن فضای تنفسی برای این جریان. بی شک اگر عقاید این گروه به آن سطح که قابلیت مناظره و طرح در جامعه را دارا باشد رسیده بود؛ ایشان هیچ وقت نظرشان بر این امر واقع نمی شد که جریان مذبور را فرعی و منزوی کنید تا بشود از آن عبور کرد. چرا که ایشان در این مدت اخیر شاهد خسارات جبران ناپذیر این گروه بر کشور بوده اند و به این نکته رسیده اند که طرح و پرداختن به آنان(چه به صورت مناظره یا موضع جنجالی و ... ) در جامعه بر قدرت اسیب رسایی آنان می افزاید.

ایشان در سخنرانی خود که به مناسبت پانزده شعبان و تولد حضرت صاحب(عج) به طور تلویحی این جریان را که در زمینه مهدویت ادعاهای خاص می کند را به شدت مورد نقد و واشکافی قرار داده و عقاید آنان را از ریشه و اساس غلط و منحرف ذکر می کنند. ایشان پیرامون مباحثه در این مورد، اعتقاد دارند که مناظره پیرامون این نگاه برای اهل این جریان مجاز نیست و کسانی باید در این داستان ورود کنند که بر علوم رجال و حدیث و .. تسلط داشته باشند. ایشان می فرمایند:

البته کار عالمانه و مستند درباره موضوع مهدویت و انتظار نیز بر عهده‌ی اهل فن و متخصصانی است که علم حدیث و رجال را به خوبی می‌دانند و با مسائل و تفکرات فلسفی آشنایی کامل دارند.

همانطور که  حضرت می فرمایند خصایص بالا در سران فکری جریان فوق نیست پس این امر بر این قرینه است که مناظره با آنان هم باطل است.

پس نظر و روش مناظره با سران جریان انحرافی، دقیقا در تضاد با منویات حضرت امام(روحی له الفدا) و مصالح انقلاب می باشد . به هر حال باید پذیرفت که حضرت امام(روحی له الفدا) هم از جناب آقای حائری و هم بسیاری از بزرگان ازادمنش و روشنفکرتر هستند و در هر شرایطی باید از ایشان تبعیت صورت پذیرد.

ایشان در ابتدای نامه خودشان، هتک حرمت به رئیس جمهور را نوعی عبور از رهبری قلمداد می کنند در صورتی که تئوری مناظره ایشان عواقبی بدتر از این را در بر دارد.

ایشان همچنین فتنه را چنین تعریف می کنند:

فتنه را باید شکافت و چشم فتنه را در آورد. جواب مطالب آشکار، پاسخ‌های آشکار است‌! فتنه پاسخ ندادن به مطالب آشکار است‌.

طبق نظر حضرت امام(روحی له الفدا) آشکار برخورد کردن با این جریان در برهه کنونی خود سبب فتنه است. با هر فتنه ای نمی شود برخورد یکسان نمود. این روش( پاسخ آشکار) در برخورد با فتنه بعد از انتخابات توسط رهبری تجویز گردید که همه شاهد مثمر ثمر بودن آن بودیم، امّا در برخورد با این فتنه جدید ایشان عکس این روش را تجویز نموده اند.

نقد دیگری که بر این نامهء با نیت خیر نگاشته شده وارد است،  این است که باتوجه به فضای کنونی که این نحله در اثر تاکیدات حضرت امام(روحی له الفدا) در حال به انزوا رفتن است، این دست نوشته، آن هم از شخصی چون جناب آقای حائری باعث بهانه ای برای طرح مجدد مباحث آنان در جامعه می گردد که به نوعی اصلی و زنده کردن موضوع و برگشت به زمان تشنج  است.

در حقیقت باید پرسید در شرایط کنونی چه عاملی باعث تحریک ایشان شده که ناچار شده اند در بیمارستان، با حال کسالت این نامه را بنویسند؟ سوالی که با توجه به غیبت مشکوک و طولانی جناب مشایی از صحنه سیاسی کشور، پاسخ مناسبی و منطقی ای که حداقل برهان اضطرار با خود داشته باشد را در بر ندارد.  

نکته مبهم دیگر موضع ایشان در گذشته و حال است. ایشان در زمانی که این جریان آماج نقد و حمله بسیاری از علما قرار گرفت موضعشان تقریبا سکوت بود. و گاه حتی شرکت در ستاد انتخاباتی آقای مشایی. امّا حال که همه سکوت کرده اند، با این نامه دوباره طرح موضوع نمودند.

به هر حال به نظر حقیر مناظره با این نحله با سه دلیل باطل است:

اول  این مدل مناظره چون هدف فکری فلسفی خاصی را تعقیب نکرده و نیتش بهره برداری و سوء استفاده سیاسی از فعل مناظره هست، در سیره مناظراتی ائمه جایی ندارد. در حقیقت این نحله، گروهی سیاسی است نه مکتبی عقیدتی صِرف.

دوم اینکه منطق و تعقل سیاسی مناظره با این نحله را به دلیل اینکه سبب به رسمیت شناختن آنان در جامعه به عنوان گروه فکری می گردد، باطل میداند.

سوم اینکه نظر امام خامنه ای(روحی له الفدا) پیرامون این نحله، منزوی کردن آن است و مناظره دقیقا عکس این استراتژی عمل می کند.

در پایان در این ماه سراسر مغفرت و رحمت، شفای هر چه سریعترجناب ایت الله حائری و تمامی مرضای اسلام را از خداوند متعال خواستارم.  

 

 

۴۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۰ ، ۰۷:۱۶
سلمان کدیور

در باب آفات انقلاب اسلامی داد سخن بسیار رفته و مقالات بسیار نگاشته شده است. وجه  اشتراک این آفت شناسی ها تحلیل بر زاویه نگاه  سیاسی  به انقلاب اسلامی  بود است. یکی از گروه هایی که حضرت امام(ره) و حضرت آقا(روحی له الفدا) همیشه از آن به عنوان یکی از عظیم ترین خطرات تهدید کننده انقلاب اسلامی یاد کرده اند، متحجرین می باشند.

متحجر، از ریشه " حجر "، بعنی سنگ مشتق شده. در اصطلاح به افراد متعصبی گفته می شود که هیچ انگیزشی برای حرکت کردن و متحول شدن در آنها وجود ندارد، چه از لحاظ مبنا و نظر، چه از لحاظ عمل. اگر بخواهیم به ادبیات علوم سیاسی این جمله را برگردانیم مترداف " محافظه کار " است. محافظه  کار به شخص یا گروهی نسبت داده می شود که طرفدار  حفظ وضع موجوداست، در تمامی شرایط ها. محافظه کار، نتنها خودش انگیزه ای برای برون رفت از حوادث ها و ابتلائات ندارد، بلکه دیگران را نیز به این امر تشویق می کند.

جریان متحجر، یا محافظه کار، توانسته است بر رقیبان خود، انگ و بر چسب هایی مثل " تند رو یا افراطی " را منصوب نماید. تند رو یا افراطی به گروهی اطلاق می شود که  بدون در نظر گرفتن مصالح  نظام، دست به عمل هایی بیشتر از حد نیاز می زنند . در حقیقت افراط در عمل از نوعی تفریط در فکر نشأت می گیرد.

همانطور که اشاره شد، متحجرین هیچ انگیزه ای برای برون رفت از بحران از خود نشان نمی دهند و همین عامل آنها را سلّاخان تفکر انقلاب اسلامی تبدیل کرده است. این مفهوم در جمله مشهور مقام معظم رهبری که می فرماید: محافظه کاری قتلگاه انقلاب است، به خوبی قابل رصد می باشد.

مشخصه این گروه ها شعار محوری و ظاهر پردازی انقلابی است. به ظواهر انقلاب بسیار اهمیت می دهند، در حالی که یا به باطن و غایت امر معرفتی ندارند یا اگر داشته باشند، به آن بی اعتقادند. شعارهای ولایی سر می دهند، امّا برآیند عملشان  به ضدیت با ولایت فقیه و ضدیت بااسلام منتج می شود.

اگر اداره حکومت اسلامی در دست این گروه ها بیفتد، کما اینکه در تاریخ بیش از 30 ساله انقلاب، افتاده است، بهترین فرصت و زمینه را برای تبدیل کردن انقلاب اسلامی، به پوستین وارانه فراهم می کنند. پوستین وارانه، تعبیر ظریف حضرت امیر(ع) پیرامون تغییر محتوای اسلام است. وقتی حیوانی ذبح می شود، اگر پوستین آن را وارانه کنیم، معلوم نیست آن حیوانی که الان قرار است از پوستش استفاده کنیم، حلال گوشت  بوده یا حرام گوشت. کنایه از بی هویت و بی ریشه کردن انقلاب است. امری که در ذات تحجر قرار دارد که حضرت آقا(روحی له الفدا) از آن به عنوان قتلگاه انقلاب یاد می کند.

این جریان در مقابل مفاسد وارد شده به پیکره حکومت و انقلاب سیاست سکوت را همیشه اتخاذ کرده اند. توجیه آنها برای این همدستی با مفسدین، مقوله ای به نام مصلحت است. مصلحت، متضاد حقیقت است.  یعنی توجیه می کنند  مبارزه همه گیر بر علیه فساد در مصالح انقلاب گنجانده نشده، و اگر این امر صورت بگیرد مایه تشویش اذهان عمومی و در نتیجه فروپاشی را فراهم می آورد.  درست برای همین امر است که به کسانی که اهل مبارزه عملی با فساد هستند، انگ افراطی گری، یا حتی ضدیت با نظام را وارد می سازند.

آنها در بعد اعتقاد عملی بر اصل عدم مسئولیت ایمان تکیه دارند. با این شعار که ایمان و تقوا، نباید وارد معرکه سیاست و مبارزه با فساد گردد. غافل از اینکه، ایمانی که برای صاحب آن(مومن) مسئولیت سیاسی و مبارزاتی حاصل نکند با کفر برابر است. ایمانی که نتیجه زهد و گوشه نشینی باشد، همان ایمان ابوموسی اشعری است. خداوند ایمان را در حرکت قرار داده نه سکون و وقتی ایمان به میدان نیاید و هزینه نشود تبدیل به نان و پست خواهد شد. همان نانی که وقتی زیر پوست انسان جمع می شود، گوش ها بر حرف امام معصوم(ع) هم محجوب می گردد.

این گروه و جریان فوق العاده خطرناک، پیش قراقل ساکتین هستند. کسانی که  با سکوت در برابر ظلم، به رواج فساد و بی بند و باری و در نهایت نابودی انقلاب اسلامی دامن زده اند. تعصب، آن خلق نکوهنده و  نقطه ثقل  اخلاقیات این گروه ها است. این افراد نه اهل مطالبه حق هستند، نه اهل قیام علیه ظلم و بی دادگری. حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در خطبه منای خود، این تفکر را عامل تباهی دین و اسلام قلمداد می کند و سکوت آنها را زمینه ساز به مسلخ رفتن خودشان بیان می نمایند:

خداوند علمای مسیحی، یهودی و روحانیون و آگاهان ادیان قبل را نکوهش کرد زیرا ستمگرانی جلوی چشم آنها فساد میکردند و اینان میدیدند و سکوت میکردند و دم برنمی­آوردند. خداوند چنین کسانی را کافر خوانده و توبیخ کرده که چرا در برابر بی­عدالتی و تبعیض و فساد در حکومت و جامعه­ی اسلامی ساکت هستید و همه چیز را توجیه میکنید و رد میشوید؟ چرا سکوت کرده­اید؟

امام حسین(ع) ترک فریضه امر به معروف و نهی از منکر را خصیصه این منحرفین بیان می کند و ادامه می دهند:

اگر همین یک اصل امر به معروف و نهی از منکر یعنی نظارت دائمی و انتقاد و اعتراض و تشویق به خیرات و عدالت و مبارزه در برابر ظلم و بی­عدالتی و تبعیض اجرا بشود بقیه­ی فرائض، تکالیف الهی نیز اجرا می شود و همین یک حکم را شما عمل بکنید! نترسید! دنبال دنیا نباشید! سورچران نباشید! اما هیهات که شما اهل همین یک تکلیف هم نیستید. ولی من هستم

سکوت عالمانه و آگاهانه در برابر فساد، از بارزترین خصیصه های این گروه است:

شما می­بایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر میکردید و نکردید، و مصیبتتان از همه بالاتر است. چون عالم به دین و اصحاب پیامبر بودید و چشم مردم به شما بود و شما را نماینده­ی اسلام میدانستند. مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین بر حلال و حرام خداوند هستند، اما شما کاری کردید که این مقام را از آنها گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند، زیرا شما زیر پرچم حق متحد نشدید و پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود.

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۰ ، ۲۲:۲۲
سلمان کدیور

 

همانطور که  در خبرگزاری ها منتشر شد ،‌ آقای محمد طاهر حائری ،‌فرزند آیت الله حائری ،‌ به جرم مفاسد اقتصادی به شش سال حبس محکوم شدند .

امروز مصاحبه ای خواندم از جناب  محمد حسن حائری ،‌فرزند حضرت آیت الله حائری و رئیس دفتر ایشان در زمان تصدی نمایندگی ولی فقه و امام جمع شیراز . در این مصاحبه ایشان در یک اقدام تحسین برانگیز و به روشنی مواضع خود و پدر محترمشان را در مورد فعالیت های اقتصادی محمد طاهر حائری ( شجاع ) بیان می کنند . ایشان در کمال صراحت از محکومیت برادرش ابراز رضایت می کند و خود و دیگر اعضای بیت از اعمال و رفتار محمد طاهر ( شجاع ) اعلام برائت جسته اند .

هرچند از اتخاذ چنین موضع روشنگرانه ای بسیار خرسندام ،‌ امّا پیرامون این اظهارات چند نکته به نظرم ضروری می رسد که بیان آن خالی از لطف ( بخوانید خالی از فحش ) نخواهد بود .

1 -  اول از همه سراغ اصل مطلب بروم و به آقا محمد حسن بگویم " آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا " ؟ . چرا باز نوشدارو بعد از مرگ سهراب ؟. ایشان باید به این سوال پاسخ دهند که اگر برادرشان به حبس محکوم نمی شدند  باز هم چنین اظهاراتی میکردند ؟ ایشان باید پاسخ بدهند چرا حالا که آبروی خانوادگی آنان ،‌ متاسفانه به علت ندانم کاری برادرشان در معرض تخریب  قرار گرفته ،‌حاضر به برائت از ایشان شدند ؟

طرح باغشهری ها سال های سال است که در شیراز در حال اجرا شدن می باشد و طی این سالهای متمادی مفاسد بسیار زیادی ،‌از نظر فرهنگی ،‌سیاسی ،‌اجتماعی ،‌زیست محیطی و ... با خود همراه داشته است . مفاسدی که از چشم هیچکس پنهان نماند و مردم آن را با پوست و گوشت خود مدتهاست لمس کرده اند .

بزرگترین مفسده ای اکه این طرح ها بر جای گذاشت ،‌بدبین کردم مردم نسبت به نظام و رهبری بوده است . زیرا که عوام ( چه به اشتباه یا به درست ) این طرح را منتصب به دفتر نماینده ولی فقیه در استان میدانستند و مفاسد آن را هم به تمامی نظام تسری میدادند .

وقتی با مردم مالباخته در این مورد صحبت می کنی ،‌حرف اول و آخر آنها این است که چون این طرح ها را منتصب به دفتر امام جمعه می دانستند و به حسب اعتمادشان  ،‌ حاضر به سرمایه گذاری در این طرح ها شدند و پس از متضرر شدن هم ،‌ متاسفانه آن را به حساب ایشان و  دیگر مسئولین نظام نهادند  .

سوال بنده از جناب محمدحسن حائری که در همان زمان رئیس دفتر ایت الله حائری هم بودند و کامل در جریان تمامی زشتی و زیبایی های امور قرار داشتند ،‌ و می دانستند در این داستان تنها کسی که دارد چوب می خورد  ،‌شان رهبری انقلاب است و تنها چیزی که لطمه می بیند آبرو  و اعتماد مردم به نظام است  ،‌چرا در همان زمان چنین مصاحبه ای نکردند ؟چرا وقتی مفاسد عملکردی برادرشان را مشاهده می کردند مهر سکوت بر لب زدند؟  به راستی برای ایشان حفظ آبروی خانوادگی بر آبروی نظام و رهبری  ارجحیت داشته است ؟

٢- ایشان در پاسخ به سوال خبرنگار که می پرسد " آیت الله حائری از ماجرا مطلع بود؟ چه عکس العملی نشان داد؟ " پاسخ می دهند :

با توجه به اینکه احتمال امتیاز طلبی یا استفاده قهری از آبروی اجتماعی نمایندگی ولی فقیه و امام جمعه متعلق به خودشان نبود، آیت الله حائری واکنش نشان داد و طی نامه ای به فرزندانشان آنان را از اینگونه فعالیت ها نهی کردند. نامه دست خطی ایشان که موجود است و در صورت نیاز منتشر خواهد شد با این جمله آغاز می شود که "شرکت آقازاده ها تشکیل ندهید." البته برادرم این نهی را نپذیرفت.

سوال ما این است که آیت الله حائری اگر مفاسد را با چشم خود از فرزندانشان مشاهده کردند و دیدند که پس از تذکر باز به فعالیت خودشان ادامه می دهند ،‌ چرا مانند سایر بزرگان که فرزند منحرف خود را علنا طرد کردند ،‌ محمد طاهر( شجاع ) را علنا طرد نکردند ؟ فرزند ایشان عزیزتر از فرزندان ایت الله گیلانی یا آیت الله خزعلی و یا نوه امام (ره) نبود. این افراد وقتی مشاهده کردند فرزندان منحرفشان به تذکراتشان بی اعتنا هستند ،‌ علنا فرزندان خودشان را طرد کردند تا اعمال آنان به حساب نظام نوشته نشود .

 سوال بنده از آقا شهاب این است چه نیازی باید فراهم بیاید که شما را وادار به انتشاراین نامه کند ؟ چه نیاز و ضرورتی بالاتر از حفظ شأن و آبروی شخصی مانند حضرت آیت الله حائری که  و بالاتر از آن رهبر معظم انقلاب ؟؟؟ ایت الله حائری کم شخصیتی برای نظام نیستند . لطمه به آبروی ایشان زیان بزرگی است . هر چند که هم اکنون آب از جوی رفته و انتشار نامه  دردی را دوا نمی کند ، ‌امّا حداقل برای حفظ آبروی وزنه ای مانند آقای حائری این کار را بکنید .

هرچند که نظر شخص بنده با توجه به شناختی که نسبت به آقای حائری دارم این است که آقای حائری با انتشار نامه مذکور مخالفتی نداشته اند و مطمئنا اطرافیان ایشان مانع از این کار شده اند ،‌امّا باید به صراحت بگویم که این عذر پذیرفته نیست چون پای نظام در میان است . نظامی که حضرت روح الله می فرماید حفظش از حفظ جان امام زمان (عج) هم واجبتر است . جان و مال و زن و فرزند و آبرو و ... همه باید فدای نظام شود . فدای امام خامنه ای ( روحی له الفدا ) شود . این مسئله تعارف بردار نیست !.

آقا محمد حسن اظهارات خودشان را چنین ادامه می دهند :

در سفر مقام معظم رهبری در اردیبهشت 1387 به فارس، بنده به عنوان مسئول دفتر آیت الله حائری که مخالف کار برادرم بودم، توفیق داشتم که مسائلی از جمله این موضوع را با معظم له مطرح کنم و نظرشان را بپرسم. ایشان با توجه به شبه سوء استفاده از اعتبار اجتماعی امام جمعه و در خطر قرار گرفتن آبروی وی که به آبروی نظام مربوط است فرمودند نباید انجام شود. و اضافه فرمودند من این طور فعالیت ها را برای نزدیکان مسئولان درست نمی دانم. بنده از حضرت آقا پرسیدم من مسئولان استان را از نظر حضرتعالی آگاه کنم؟ ایشان تاکید فرمودند حتما این کار را بکنید. در این گفتگو آقا مسعود فرزند مقام معظم رهبری هم حضور داشتند. متعاقب این گفتگو ضمن گزارش مذاکرات به آیت الله حائری و با اشراف ایشان موضوع نهی رهبری کتبا به استاندار وقت آقای رضازاده منعکس شد و وی نیز بخش های مختلف استانداری منعکس کردند تا استفاده قهری یا سوء استفاده احتمالی صورت نگیرد.

در باره این سخن نیز باید بگویم اینکه می گویید منعکس شده است چه سودی به حال نظام و رهبری داشت ؟ اینکه عین فرموده آقا را نامه کنید و استانداری هم آرشیو کند چه نتیجه ای حاصل شد ؟ وقتی که دیدید استانداری و دیگر سازمان ها هم فریب برادرتان را خورده اند ،‌چرا اجازه دادید این شبه سوء استفاده از اعتبار امام جمعه و در خطر افتادن آبروی وی که به اعتراف خودتان آبروی نظام است ،‌ صورت بگیرد ؟ و باز همان سوال همیشگی ،‌ چرا حالا؟

٣ - جناب محمدحسن حائری ! شما که می دیدید برادرتان شجاع ،‌علی رغم میل آیت الله حائری ،‌ " سازمان آقا زاده ها " تشکیل داده ،‌ چرا محکم در برابر این داستان نایستادید؟ . من علت این امر را می دانم . خیلی با جسارت عرض کنم که این ادعای شما که می فرمایید در بین فرزندان آیت الله حائری ،‌ فقط شجاع ، ‌میل به کار اقتصادی داشته اشتباه محض است . دیگر فرزندان ایت الله هم در فعالیت اقتصادی شرکت داشته اند . البته قصد بنده به هیچ وجه این نیست که  خدای ناکرده بگویم یا ادعا کنم که دیگر فرزندان ایشان هم آلوده اند ،‌خیر .

این ادعای بنده ،‌ قابل اثبات است . چه سندی بالاتر از مصوبه هیئت مدیره رسمی شرکت تعاونی عمران و توسعه طوبی فارس . شرکتی که به اعتراف خودتان ، برادرتان آن را تاسیس کرده اند . البته بنده بنابر رعایت اخلاق سند را افشا نمی کنم چون قصدی از آن ندارم و فایده ای هم در این امر نمی بینم . فقط  برای تنویر افکار عمومی و اینکه فضا شفافتر شود و ادعادی شما را رد کرده باشم ،‌خواستم بگوییم اینچنین که فرموده اید نیست .

ماده دوم این مصوبه به شجاع ،‌به عنوان مدیرعامل اختیارات بسیار زیادی می دهد که با شرکت های دیگر وارد قرارداد شود .

" و اگر منفعتی به واسطه فعالیت نامبرده (شجاع ) از امور فوق عاید شرکت گردد مدیریت عامل (شجاع) صلاحیت دارد به صلاحدید خود! بخشی را در اختیار شرکت قرار دهد "  . در ادامه سند آمده است : " بقیه اشخاص شرکت ،‌اعم از هیئت مدیره و سهامدار هیچگونه مسئولیت حقوقی در این رابطه نخواهند داشت " !!!! .

باز هم می گویم این صحبت من دلیلی بر همراهی دیگر فرزندان آیت الله ،‌ با محمد طاهر (شجاع  ) نبوده و نیست . منظورم این است که علت این تسامحات را باید طور دیگر کنکاش کرد و نباید به سادگی آنطور که آقای محمد حسن حائری می گویند ،‌ از کنار آن گذشت! .

برای برسی مسائل باغشهری ها و عایدات اقتصادی  و انحرافات و مشکلات آن،‌ قطعا باید از خود آقای محمد حسن و دیگران هم کنکاش به عمل آید و مورد تحقیق قرار گیرند . نباید به این مصاحبه دل خوش کرد و به آن راضی بود .

 آنچه مبرهن و بسیار روشن است این است که شخص آیت الله حائری تلاش بسیاری کرده اندتا کار به اینجا نرسد،‌ امّا به عللی نتیجه نگرفته اند . باید علت به نتیجه نرسیدن تلاش های ایشان را برسی کرد . نیاید غیر منصفانه و غیر عالمانه قضاوت کرد و اعمال فرزند را به پای پدر نوشت .

در پایان ذکر این فراز از خطبه منای حضرت اباعبدالله(ع)  در جمع علمای دین و خواص جامعه خالی از لطف نیست :

... پس ای علمای الهی، تا دیر نشده جانتان را در خطر بیاندازید و از حیثیتتان در راه دین و ارزشها مایه بگذارید و فداکاری کنید. شما این ضعفا و مستضعفین و فقرا و محرومین را دست بسته تحویل دستگاه ظالم داده­اید. گروههایی از مردم برده­ی اینان شده­اند و مثل برده­های مقهور و شکست خورده، زیر دست و پای آنان له میشوند.

عده­ای نان شبشان را نمی­توانند تهیه کنند. در هر شهری عده­ای را گماشته­اند که افکار عمومی را بسازند و به مردم دروغ بگویند. مردم نمیتوانند دستی را که به سمتشان میآید تا به آنها زور بگوید، عقب بزنند و از خود دفاع کنند. شما همه­ی این صحنه­ها را می دیدید و کاری نمیکردید. اینان عده­ای ستمگر و صاحبان قدرت­اند که علیه ضعفا و محرومین بسیار خشن عمل می­کنند و به روش غیر اسلامی حکومت می­کنند و متاسفانه بی چون و چرا هم اطاعت می­شوند. در حالی که نه خدا را می­شناسند و نه آخرت را قبول دارند. تعجب می­کنم از شما که این زمین زیر پای ظالمان صاف و پهن است، عده­ای باج بگیر حکم میرانند، و کارگزاران حکومت هم بویی از عاطفه و انسانیت و مهربانی نبرده اند و شما هم باز ساکتید .

 

---------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت :

1 - راستش توی این اوضاع بحرین و جهان اسلام ، اصلا دلم نمی خواست  به باغشهری ها بپردازم امّا چه کنم پاسخ دادن به شبهات و روشنگری اذهان واجب است .

2 - اوضاع بحرین بدجوری به همم ریخته . اگر بد نوشته ام یا مشکل نگارشی داشته ام ببخشید . راستش اصلا تمرکز نداشتم . شاید اگر بیشتر فکر می کردم بهتر می شد تحلیل کرد .

3- گیج شده ام . نمی دانم برای اینجا و ظلم و فساد خودمان سینه چاک کنم یا برای برادران شهیدمان در بحرین ،‌ فکر خاکی باشم برای به سر کردن ... اگر غیرت داشته باشیم نباید الان سر بر بدن داشته باشیم ...

الّهم ارزقنی توفیق جهاد و شهاده فی سبیلک

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۹ ، ۰۲:۲۶
سلمان کدیور

سیاست های اصلاح طلبی تا نتایج  باغشهری

 

داشتم کارنامه و تقویم اصلاحات را ورق میزدم. روزنامه خبر جنوب از جنوب خبر آورده است. سه شنبه 29 دی 1383-شماره 6805 صفحه 29 . انگار قرار است استان فارس دباغی شود. بعضی ها قصد دارند پوست از تن نحیف  و رنجور شهروندان درجه دو و سه بکنند و دست های پینه بسته را به جرم بی فرهنگی در حنا بگذارند و مردم استان را با دو رنگ حنایی و طلایی طبقه بندی کنند. پلورالیزه کردن جغرافیایی فارس پشت میزهای استانداری انصاری لاری کلیک می خورد. برای تحقق این دورنگی چند صباحی جولان اراده دباغان فارس کفایت می کند.

 دباغ معاون استاندار فارس در جمع شهرداران وقت فارس در بالای تیتر"محرومیت شهرهای زیر 30هزار نفر محروم از کمک های دولتی" نوع نگاهش را به مقوله حکومت اسلامی نمایانگر می کند .«معاون عمرانی استاندار فارس در این مطلب تاکید میکند:

"  باید به سمتی برویم که شیراز به یک شهر لوکس تبدیل شود و برای کسانی که قصد مهاجرت به این شهر را دارند به صورت یک شهر گران درآید و در مقابل برای کسانی که در شیراز ساکن هستند به محیطی خوب و مصفا تبدیل شود.».

دباغ معاون استاندار اصلاح طلب فارس در ادامه چنین اظهار داشه است که« شیراز برای مهاجران چنان گران شود که نتوانند در ان زندگی کنند» 

معاون عمرانی انصاری لاری می افزاید«در برنامه چهارم به قطب های توسعه توجه شده است و آن چیزی است که در همه دنیا متداول است»

با اجرایی شدن چنین سیاست هایی صاحبان سرمایه از شهر های کوچک فارس از یک سو و همچنین دیگر نقاط کشور و خارج از کشور ،‌به سمت شیراز سرازیر و به این ترتیب سرمایه گذاری در شهر های کوچک استان  متوقف می شود تا از امکانات و رانت های دولتی حکومتی برخوردار شوند و این امر یعنی قطبی شدن شیراز .

اتخاذ چنین ساستی منجر به شکاف عمیق طبقاتی و حتی تبعیض نژادی در سطح گسترده می گردد . و این یعنی نفی " عدالت اجتماعی " به عنوان  اصلی ترین هدف حکومت اسلامی  . سیاست لیبرال سرمایه داری که دولت اصلاحات آن را رنگ و لعاب آکادمیک و عقلانی داده  و از کابیه و منش هاشمی به ارث برده بود این بار برای شخم کردن بنیان های اجتماعی جامعه تئوریزه شدند که به خوبی در کلام و رفتار آقای انصاری لاری و  کارگزارانش در فارس ،‌ قابل شهود بود .

 روی دیگر سکه :

 روی دوم ترویج تجمل گرایی و لوکس شدن شیراز و تشویق ساکنین آن به سمت رفاه زدگی ، نه توسط جریان اطلاحات بلکه توسط جریانی منتصب به جریان مذهبی در قالب باغ شهری ها صورت گرفت .

 آن چیزی که در اساسنامه و اگوی نخستین اجرای چنین طرحی گنجانده شد ،این بود که زمین های غیر قابل کشت به افراد کم بضاعت و یا کم درآمد تعلق گیرد تا با کار روی این زمین ها از آمار بیکاری شهر کاسته و از قِبل این طرح درآمدی عاید سفره بی بضاعتان شود. امّا این افق شعاری بیش نبود . با عملی شدن طرح باغ  شهری ها ،‌ حجم عظیمی از سرمایه داران و ثروتمندان به سوی اراضی ملّی و منابع طبیعی هجوم و با ولع تمام شروع به خریداری و یا غصب زمین های ملّی و حتی مردمی کردند .

در حقیقت تعریف هدف اشتغال زایی برای محرومین در این طرح ، شعار مردم فریب و دهن پرکنی بیش نبود . زیرا قیمت این زمین ها به حدی گران بود که کمتر کسی توان خرید آن را داشت و انهایی هم که می خریدند باید اقساط سنگینی را به شرکت های مذکور پرداخت میکردند .

متاسفانه طرح باغ شهری ها ،‌ از همان ابتدا دچار انحراف بزرگتری نیز شد . این انحراف چیزی جز تغییر کاربری غیر قانونی در این اراضی نبود .

 همانطور که از اسم " فلاحت " بر می آید ، هدف این اراضی استفاده کشاورزی است که با تغییر کاربریی غیر قانونی تبدیل به ویلاهای آنچنانی برای تفریح ثروتمندان شد و عملا به قهقرا کشانده شد . چنین شد که در نقاط خاصی از شیراز و فارس خوش آب و هوا ،‌مثل سیاخ دارنگون ،‌سپیدان و ... شاهد تشکیل طبقه جدید ویلا نشین هستیم .

این در حالی بود که در فاصله چند صد متری این ویلاها مردمی فقیر زندگی میکنند که از کمترین امکانات رفاهی بهداشتی محرومند . به عنوان مثال در شرایطی که مردم منطقه سیاخ دارنگون از نعمت آب آشامیدنی سالم محرومند ،‌باغ شهری های همان منطقه با آب تصفیه شده آشامیدنی آبیاری می گردند !!! .

رشد روز افزون ویلاها و ترویج رفاه و تفرج ، ولع دیگران و حتی مردم عادی را برای خرید این زمین ها به شدت افزایش داد. و این چیزی بود که سرمایه داران زالو صفت منتظر رخ داد آن بودند . مردم عادی گاها تمام سرمایه و یا پس انداز یک عمر خود را برای خرید این باغ شهری ها پرداخت می کردند در حالی که زمین یا باغی که به آنها تعلق میگرفت وجود خارجی نداشت .

برخی از این شرکت ها که صاحبان آن در دادگستری ،منابع طبیعی و دیگر نهاها و سازمان ها به شدت نفوذ داشتند و دارند ،‌ گاهی زمین و اراضی مردم روستایی که سال های سال روی آن کار میکردند و روزی می خوردند را  یا با جعل سند غصب و یا با قیمت های بسیار پایین خریداری ، قطعه قطعه کردند و هر قطعه را با قیمت های آنچنانی به چند نفر هم زمان می فروختند .

چیزی که ماحصل طرح باغ شهری هاعاید شیراز و استان شد ، چیزی جز ترویج فساد سیاسی ، فرهنگی اجتماعی و زیست محیطی نبود . پس از رواج این داستان تلخ بود که شیراز و فارس در کشور رتبه اول مفاسد اجتماعی و اداری را به خود اختصاص داد .

مردم و مستضعفیبن ، بخصوص اهالی مناطقی که زمین های آنهابه انحاء مختلف تصرف و به باغ شهر تبدیل شده بود وقتی از مسئولین استانی برای احقاق حق خود نا امید شدند، شروع به ارسال داد نامه به صورت تومارهای مختلف ، به بیت رهبری کردند . حجم این طومار ها بسیار در خور توجه است به طوری که در هرسال چندین تومار امضاء و ارسال شده است .( نویسنده حاضر است تصاویر این تومارهارا در اختیار خوانندگان قرار دهد ) و اینچنین بود که رهبری از کانال مردم در جریان مفسده باغ شهری ها قرار می گرفتند.

 پس ظهور مفاسد مذکور در شهر ، دانشجویان عدالتخواه اولین گروه رسمی بودند که درمقابل این مفاسد صف کشیدند که متاسفانه به شدت سرکوب و آماج ترورهای شخصیتی قرار گرفتند . این تخریب ها گاها از تریبون رسمی نماز جمعه نیز صورت می گرفت . لقب " جوانان بی تقوا " از این تریبون به دانشجویان عطا و توسط گروه های دیگر بسط داده شد .

 اما این رفتارها نه تنها خللی در رونددانشجویان نداشت بلکه آنه را مُصر نیز کرد . مجمع دانشجویان عدالتخواه پس از اعلام لیستی تحت عنوان زمین خواران فارس از طرف آقای کریمی رئیس بنیاد مسکن فارس و اینکه تعدادی از  نامبردگان این لیست به مسئولین ارشد استانی منصوب می شدند،‌ طی یک نامه محرمانه به آقای حائری و همچنین رهبر معظم انقلاب به شدت به روند مذکور اعتراض نمود  .

 آنچه به قطع یقین باید به آن اشاره کرد این است که هدف اولیه این طرح ها ،‌به نیت خیر بود و پیشنهاد کنندگان اصلی آن هم به اندازه دانه خردلی از عایدت اقتصادی آن سود نبردند . در حقیقت این افراد دچار ضعف مدیریتی شدند و نتوانستند دست سودجویان و غارتگران بیت المال را به موقع شناسایی و قطع نمایند . ضعف قوه قضائیه و همچنین منابع طبیعی استان بر وخامت اوضاع افزود .

آنچه هدف نوشتن این مقال شده است این است که در بسط استحاله انقلاب اسلامی نباید نگاهی سیاسی و جناحی داشت . همانطور که مشاهده کردید در این شهر دو طیف یکی بانقاب اصلاح طلبی  ودیگری بانقاب دینمداری و انقلاب ، امّا با هدفی یکسان مشغول جویدن ریشه های اعتماد مردم به انقلاب هستند . استحاله انقلاب به سبک مدرنیزاسیون کردن طبقه خاص و ترویج اشرافیت از جناح دیگر هر دو ارمان های انقلاب را به ناکجا آباد ختم خواهد کرد .

بی شک باید دید به انقلاب و ارمان هایش را نه سیاسی بلکه معرفتی تعدیل کرد . این دید همان دید جریان سوم انقلاب است که بحمدا... در حال شکل گیری و ریشه دواندن می باشد . دیدی مبتنی بر اصالت دادن به " نگرش  ولایت " ،‌نه اصالت اشخاص و یا گروه ها .

 دیدی فطری و اعتقادی به مقوله انقلاب اسلامی به عنوانی روحی که از هبوط آدم ابوالبشر در کالد بشری دمیده شده و در حکومت حضرت صاحب ( عج ) به اوج شکوفایی خواهد رسید .

 

 -----------------------------------------------------------------

مطالب مرتبط :

١- نگرانی آقا از تجربه فارس در تهران - ناگفته های دانشجوی انقلابی

 ٢- محکومیت آقازاده شجاع ! شیرازی  ---  سایت خبری مشرق

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۸۹ ، ۱۷:۲۳
سلمان کدیور

ابتدای امر مزین کنید روحتان را به این هجو نامه :

دستهایی مرئی و نامرئی فتنه سال های شصت شیرازتوسط باند مسجد آتشیها ، باند مهدی هاشمی معدوم ، و سر دسته قتل های زنجیره ای و پیروان قائم مقام معزول به خدا پیوسته ، باز به صحنه بازگشته ، در حال تحریک جوانان پاک ، عدالتخواه و ولایتمدار برامده تا در شیراز به حتک حرمت حضرت الله ایت حائری شیرازی و حاج حسین روظیطلب برادر سه شهید بپردازند . متاسفانه کانون این هتاکان و به نوعی بازی خورده فتنه گران سال شصت شیراز در فرمانداری شیراز و استانداری فارس لانه کرده اند ( اطرافیان تحریک شده ) بمنظور پیشگیری از این فتنه و بازی کردن در زمین مسجد ضرار آتشیها و تفاله های باقیمانده از باند مهدی هاشمی معدوم و سردسته قتل های زنجیره ای به عزیزان دستگاه های قضایی و ... هشدار می دهیم که جلوی این سناریوی فتنه انگیز را بگیرید و اجازه ندهید هوی و هوس میدان دار شود . مگر در دهه شصت همین نوع هتاکی ها و تهمت ها و تخریب ها وجود نداشت ؟ . عقب گرد و خلاف نظر ولی فقیه در میان دانشجویان شیراز به اسم عدالتخواهی ، مصداق مشخص کردن با کدام ادله  شرعی و قانونی قابل دفاع می باشد ...

 (سرمقاله خبرنامه گزیده اخبار –به قلم آقای هاجری- اسفند 89)

بعد از خواندن مطلب فوق در نشریه مذکور هم خنده ام گرفت هم خدا را شکر کردم . خنده از این باب که خود سرمقاله خودش را نقض میکند . ابتدای آن ما را "  جوانان پاک ، عدالتخواه و ولایتمدار " لقب می دهد و در پایان ، مثل اینکه عنان مطلب از کف داده باشد می نویسد " عقب گرد و خلاف نظر ولی فقیه در میان دانشجویان شیراز به اسم عدالتخواهی " ...!!! . علت دوم خندام هم این بود که باز حتما کارهایمان بدجور برجکشان را زده که  باز به فحاشی متوسل شده اند! . خدا را شکر کردم که اگر بر طریق راست نبودیم حتما برایمان کف و سوت می زدند ... فحش خوردن ما مَلَس ! است ... خدا را شکر ... خدا را شکر که خنثی و ریا کار نبوده ایم ... بادمجون دور قاب چی نبوده ایم ... متملق و زبان باز نبوده ایم .... این فحش ها همه نعمت است برای ما و دوستان ما !

بعد از خواندن این تهمت نامه، به سختی به فکر می روم و از خودم می پرسم ، چرا؟ . تو کجا و قتل های زنجیره ای ، منتظری و باند مهدی هاشمی ، مسجد آتشیها و ... کجا ؟ . بار اولی نیست که  من و دوستان قلیلم اینچنین اماج فحش و تهمت قرار میگیریم ، امّا مدل و ادبیات این یکی خیلی متفاوت تر از سلف خودش است ....

اولین تشکیلاتی که با جسارت کامل به مفاسد باغ شهری های استان پرداخت ، مجمع دانشجویان عدالتخواه بود ... و این آغاز ترور شخصیت ها نیز بود ... ضد ولایت ، اولین برچسبی بود که به ان ملقب شدیم ، چند مدت بعد نئومنافق ، بعد منافقان دهه شصت ...  جوانان بی تقوای شهر ... هم پیالگان عبدا... شهبازی .. و الخ ... به راستی چرا؟ چون برای ما شخص ملاک حق نبود . حاضر نبوده و نیستیم به دور افراد حصاری از تقدس بکشیم و کم کاری و غفلت شان را در مدیریت استان نادیده بگیریم .

 در ماجرای طلبه سیرجانی هم همین داستان تکرار شد . باز هم برچسب کهنه ضدیت با ولایت ... امّا پس از مدتی ، ایشان با دستور و تفقد ویژه حضرت اقا ( روحی له الفدا) ازاد شد و ...!

وقتی در تالار شهید مطهری دانشگاه علوم پزشکی ، در تاریخ 17 فروردین امسال ، اسامی تعدادی زمین خوار را بردیم ، باز هم همین داستان و همین برچسب ها از همه طرف ، حتی دوستان نزدیکمان ... که چرا به اقایان مومن و ولایی تهمت زده ایم !!! .  تا اینکه چند مدت قبل اسامی ان ها به طور رسمی اعلام شد و روسیاهیش برای زغال ماند ... شباهت دو ماجرای قبلی این است که در هر دو مورد ، این دوستان حتی به روی خودشان نیاوردند که چه با ما و دوستان ما کردند ... حتی در عملکردهای خودشان هم تاملی نکرداند .

بعد هم، نامه ای که در حمایت از فرماندار نوشتیم ، آن هم بخاطر اینکه با چشم خودمان شاهد بودیم چگونه ناجوانمردانه ایشان را به خاطر مبارزه با  این ماقیا تحت فشار قرار داده اند . باز هم همین فحش ها و سرزنش ها و تهمت ها . البته با یک عنوان جدید . ... جیره خور ... دست نشانده ... باز هم از طرف دوستان و برادرانم !

اخیرا هم نامه سرگشاده ای که برای  رئیس قوه قضائیه  نوشتم ، پیرامون مفاسد باغ شهری که  بایکوت خبری شد ...

تمام این فحش ها و تهمت ها به چه جرمی؟  چه کرده ایم که الان باید ما  را تفاله  مهدی هاشمی لقب بدهند؟ ما را چه به قتل های زنجیره ای؟... هرچند که میدانم اگر در کارمان دورویی و معامله گری بود این همه تهمت نصیبمان نمی شد ...  

تهمت می زنند که ما به اقای حائری بهتان اختلاس و زمین خواری زده ایم؟ ایشان را هتک حرمت کرده ایم ؟ . بگذارید رک و از این تریبون رسمی اعلام کنم که شخص بنده و دوستانم به هیچ وجه چنین ادعایی نکرده ایم و چنین عقیده ای هم نداریم . ایشان از درآمد و عایدات اقتصادی باغ شهری ها اندازه دانه خردلی استفاده شخصی نکرده اند . نقد بنده و دوستان بنده به مدیریت ایشان است . به اینکه به اطرافیانشان بی توجهی کردند ، نظارت دقیق و حساب شده ای بر طرح ها و شرکت ها و مدیران آن نداشتند و همین ضعف مدیریتی باعث بروز این مشکلات شده است .

در امر مبارزه با فساد نباید هیچ تبعیضی دیده شود. هیچ کس و هیچ نهاد و دستگاهی نباید استثنا شود. هیچ شخص یا نهاد نمی تواند با عذر انتساب به این جانب یا دیگر مسئولان کشور خود را از حساب کشی معاف بشمارد با فساد در هر جا و هر مسند باید برخورد یکسان صورت گیرد. ( فرمان هشت ماده ای )

فکر نکنم در فقه اسلامی حکومتی سوال پرسیدن یا نقد  مسئولین هزینه سنگین مخالفت با اصل نظام را داشته باشد؟ حضرت آقا (روحی له الفدا) به ما یاد داده است به هر کس از مسئولین نظام ظن فساد بردیم ، با لحن طلبکارانه او را مورد بازخواست قرار دهیم .مطمئنن ما انقلاب نکرده ایم که نابودش کنیم ! . ما با کسی ضدیت نداریم ،‌ کلام ما فقط نقد است و بس .!

 وقتی سرمقاله نشریه خالی از فکر و گفتمان ، گزیده اخبار را دیدم باور کنید از تعجب زبانم بند آمد . حدود سه سال است که تحت شدیدترین تخریب ها و تهمت ها از این جناح هستیم و لب بر نیاوردیم . انتصاب کردن ما به قتل های زنجیره ای چیز کمی نیست ، به باند مهدی هاشمی و منتظری ... نمیدانم تقوای این آقایان نم کشیده است یا آن را اجاره دنیا و منافع سیاسی و حزبی شان داده اند . متاسفانه این دوستان ، به شدت از فقر معرفتی و عقیدتی رنج می برند . از فقه حکومتی و سیاسی پچیزی بو نبرده اند که اگر بویی برده بودند ، انقلاب را به اشخاص و لقب و منصب معاوضه نمی کردند . در برابر این ظلم ها و مفاسد سلاح توجیه بر نمی داشتند!

حوالی ظهر بود که خبر رسید حضرت امام خامنه ای ( ارواحنا له الفدا ) به طرح باغ شهری ها شدیدا حمله کرده اند .... تا این خبر را شنیدم این جمله ایشان در دانشگاه شیراز در ذهنم دوید ...

" پشتوانه‏ى این فکر( عدالتخواهی ) هم با همه‏ى وجود، خودم هستم و امروز بحمداللَّه نظام هست ... شما جوانهاى مؤمنى هستید که انتظار هم از شما همین است. ... بالاخره همشهرى شما که از او شعر هم خواندید، میگوید:

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم‏

که در طریقت ما کافرى است رنجیدن‏

نرنجید؛ دنبال کار بروید.

حضرت آقا از گسترش طرح باغ شهری ها به شدت ابراز نگرانی کردند و فرمودند " این طرح ها باعث سوء استفاده سودجویان را فراهم اورده است " ... همین یک جمله حجت را بر همگان تمام کرد و جبهه حق و باطل را هویدا کرد ... امیدوارم آقای حائری که ما همیشه ایشان را به ولایت پذیری و تبعیت از رهبری شناخته ایم ،  اولین نفری باشد که  از این موضع رهبری ( روحی له الفدا) حمایت کنند و دست از نظریه پردازی این طرح ها بکشند و به تبع ایشان دوستان دیگراز جمله آقای هاجری!  که این سال ها متعصبانه از این جبهه حمایت عملی و نظری کرده اند مواضع خودشان را تعدیل کنند هر چند که در ماجرا های قبل چنین چیزی از این دوستان ندیدیم امّا امید داریم در این داستان تغییر رویه بدهند .

 توقع ما از آقای هاجری این است که  سرمقاله شماره بعد نشریه خود را ، نقد باغ شهری های شیراز قرار دهند ....

ما و دوستان ضدولایت ، نئو منافق، بی تقوای ، رابطان قتل های زنجیره ای و شیفتگان مهدی هاشمی معدوم و منتظری مرحوم و مریدان سیدعلی محمد دستغیب مکروم و الخ ... حرفمان را سال هاست با صراحت بیان کرده ایم . حالا از دوستان ذوب در ولایت و حافظان اسلام در برابر جبهه نفاق ، آن پاک مردان راستین انقلاب و آن پینه داران شب زنده دا و الخ ... توقع داریم در این امر از رهبر خودشان!!! حمایت کنند .

ما و دوستانمان تکلیفمان روشن است. اگر آقا هم این حرف ها را نمی زدند کارمان و گفتمانمان را ادامه میدادیم ، حالا هم که اشاره کرده اند ، از ما به سر دویدن ....ما نرنجیدیم ،‌دنبال کارمان هم هستیم . !

امیدوارم دوستان نشریه گزیده اخبار ،‌همانطور که اخلاق مطبوعاتی الزام میکند،‌این مطلب را به عنوان جوابیه بنده به چاپ برسانند

یا حق

-------------------------------------------

مطالب مرتبط :

١- امام خامنه ای (روحی له الفدا) : باید با زمین خوران برخورد جدی شود

٢-  انقلاب اسلامی یا زمین خوراران شیرازی- سرمقاله آخرین شماره مستضعفین

٣ - امروز حجت بر همگان تمام شده است باید سکوتها شکسته شود - فرشید جعفری

۴- أین مختار - روایتی از ظلم باغ شهری ها بر مردم

۵- رنج عدالتخواهان و پایان کابوس باغ شهر ! - ناگفته های دانشجوی انقلابی

۶- تهران پایتخت سیاستمداران -شیرازپایتخت رانت خواران

٧- نامه ٩ تشکل دانشجویی به استاندار

نمایشگاه کاریکاتور با موضوع زمین خواری از  ١٧ - ٢۴ اسفند در تالار حافظ برگزار است

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۸۹ ، ۱۰:۱۸
سلمان کدیور